نویسنده: سید ابوالفضل موسوی(دانش پژوه رشته تاریخ اسلام، مجتمع آموزش عالی تاریخ، سیره و تمدن اسلامی)
28 صفر سال یازدهم هجری روز دوشنبه، پیامبر مکرم اسلام(ص) رحلت نمودند. مسلمانان به صورت دستههای چند نفری و تک نفری به سمت خانه پیامبر(ص) میروند تا به کمک علی(ع) با پیامبر وداع نموده و جهت تشیع و تدفین ایشان را تجهیز نمایند. اما در سقیفه عدهای از انصار به ریاست سعد بن عباده به شور و مشورت جهت آینده مسلمین پرداخته بودند تا که جانشین پیامبر را مشخص کنند.
انصار در سقیفه جمع بودند که ابوبکر بن ابی قحافه و عمر بن خطاب و ابوعبیده جراح از این تجمع با خبر شدند و خود را به سقیفه رساندند.
با ورود مهاجرین مجادلات بر سر انتخاب جانشین پیامبر بالا گرفت. شخصی پیشنهاد داد که «یکی از انصار و یکی از مهاجرین انتخاب شود» اما در پاسخ شنید که «دو پادشاه در یک اقلیم نمیگنجد» این صحبت ها تا جایی ادامه پیدا کرد که ابوبکر صحبت دیگران را شکست و خود رشته کلام را به دست گرفت و گفت: «ای انصار مدینه، ما اهل مکه اولین کسانی بودیم که اسلام آورده و پیامبر را یاری نمودیم و از این جهت مهاجرین بر انصار برتری دارند. خوب به یاد دارید که پیامبر فرموده بودند: «خلیفه بعد از من، از قریش است!» آری ما از قریش هستیم و اولی بر شما»
سخن تمام شد و دیگر زبانی یارای همراهی کردن نداشت، افراد حاضر در مجلس سکوت کرده بودند و با این سکوت خویش مهر تایید بر صحبت های او گذاشتند.
ابوبکر پیشنهاد کرد که عمر یا ابوعبیده بهترین گزینه برای این امر هستند و یکی از این دو شخص می تواند رهبری امت مسلمین را به عهده گرفته و به سرمنزل برساند. در این حین عمر بن خطاب این پیشنهاد را رد کرد و پیشنهاد جدیدی داشت؛ او عقیده داشت که ابوبکر بن ابی قحافه از لحاظ سن و سال و اینکه از متقدمین مسلمین است بهترین گزینه است و می خواست که اولین بیعت کننده با ابوبکر باشد که بشیر بن سعد خزرجی (رقیب سیاسی سعد بن عباده) پیش دستی کرده و با ابوبکر بن ابی قحافه بیعت نمود.
بعد از آن جماعت یک به یک آمدند و بیعت کردند. ازدحام بیعت کنندگان تا جایی ادامه پیدا کرد که بیم مرگ سعد بن عباده می رفت.
سران شورای سقیفه به خوبی می دانستند که این بیعت و این خلافت بدون بیعت گرفتن از علی بن ابی طالب(ع) مشروعیت پیدا نمی کند پس باید چاره ای می اندیشیدند.
در سقیفه تمام افراد مدینه نبودند که بیعت کنند و کسانی هم باخبر از این موضوع نبودند زیرا پیامبر اسلام(ص) در غدیر جانشین پس از خود را معرفی کرده بود و مردم بیعت کرده بودند و همه دیده بودند که اولین شخص بیعت کننده عمر بن خطاب بود. پس چنین فکری به ذهنشان خطور نمی کرد که ورق به این صورت برگردد.
قبیله اسلم که برای تهیه آذوقه به مدینه مراجعه کرده بود با پیشنهاد خوبی مواجه شدند. به آنها گفته شد که آذوقه یک سال شما را تامین می کنیم و شما نیز در بیعت گرفتن از مردم به ما کمک کنید و این شد که قبیله اسلم هر شخصی که در کوچه و بازار می دیدند را گرفته و به مسجد می بردند تا بیعت کنند.
تا عصر روز دوشنبه مردم مدینه در دسته های کوچک، زن و مرد، پیر و جوان می آمدند و بر پیکر مطهر پیامبر(ص) نماز می خواندند و می رفتند اما این موضوع تا عصر روز چهارشنبه به طول انجامید.
هوا تاریک شده بود و علی(ع) دست زهرا(س) و حسنین(ع) را گرفته و به درب خانه انصار و مهاجرین میرفت تا که از آنها وعده بگیرد تا صبح در مسجد جمع شوند و با او بیعت کنند. اما فراموشی اهل مدینه تا حدی بود که به صبح نرسیده فراموش کردند که چه وعده ای داده بودند.
هنوز لحظات به خاک سپردن پدر در ذهن فاطمه(س) مرور می شد که رو به علی(ع) کرد و گفت: «یا علی! زمانی که فرشته وحی بر پدرم نازل شد و فرمود: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾ (مائده- ۶۷) خوب به یاد دارم، همراه پدرم رسول الله(ص) بودم. مردم یک به یک جهاز شتران خود را می آوردند تا که بلندی درست شده و رسول خدا(ص) روی آن بلندی قرار بگیرد و با مردم صحبت کند. زمانی که پدرم دست تو را بلند کرد؛ فرمود:«من کنت مولاه فهذا علی مولاه» اما رسالت تکمیل نشده بود تا اینکه آیه این نازل شد: «اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً»(مائده-3)
یا علی! به یاد داری انصار و مهاجرین دسته دسته می آمدند برای تبریک گفتن! اگر به یاد داشته باشی اولین شخصی که گفت: «بخٍ بخٍ یا علی» عمر بن خطاب بود. آری عمر بن خطاب! چه شد؟! چه شد که مردم مدینه فراموش کردند که رسول الله(ص) چه نعمتی را برایشان تکمیل کرده و چه درّ گرانبهایی را در میانشان به امانت گذاشته است؟!
یعنی جز ابوذر، سلمان، مقداد، زبیر ... کسی دیگر غدیر را به یاد نمیآورد؟
یا علی! انصار و مهاجرین حدیث جعل شده ای که در سقیفه گفته شد را با سکوتشان تایید کردند اما ولایت و امامت تو را که پیامبر با دهان مبارک خویش اعلام کرده بود و این جماعت با گوش های خود شنیدند را به فراموشی سپردند! مردم مدینه می گویند اگر علی زودتر خلافت خود را اعلام کرده بود ما با او بیعت می کردیم اما ابوبکر پیش دستی کرده و با او بیعت کردیم! ».
بدین ترتیب ایام تلخ بعد از وفات رسول خدا آغاز شد که هر از گاه قطعات فتنه، افق دیدها را چنان تاریک می کرد که نمی توانستند قدم از قدم بردارند. در این حال بود که امیرالمؤمنین بزرگ ترین امتحانهای ایثار را داد.
این ایثار 25 ساله سرانجام به اتمام رسید و شرایط به نحوی پیش رفت که امیرالمؤمنین علی(ع) باید با به دست آوردن قدرت، انحراف ها را که در آن زمان واقع شده بود، از بین میبرد. راه اسلام را راه مستقیمی میکرد که پیامبر(ص) مردم را به آن راه دعوت کرده بود و با این اهداف چند سال زمام امور را به دست گرفت و عدالت علوی را برقرار کرد.