محمد صادق غلامی / با همکاری میثم امینیان
به گزارش سخن تاریخ، آقای دکتر قاسم جوادی در کرسی نقد نظریه «جایگاه تقیه در منظومه دین براساس مکتب اهل بیت علیهم السلام» که به میزبانی مدرسه عالی تاریخ و ادیان مجتمع آموزش عالی امام خمینی (ره) در سالن اجتماعات شهید صدر برگزار شد حضور پیدا کرد و ضمن ارائه نظریه خویش به سوالات ناقدان پاسخ گفت.
آنچه در ادامه می آید مشروح سخنان آقای دکتر قاسم جوادی است:
بعدازآن چند جلسه به سراغ روایات برویم. منتهی روایات دو بخش است. یک بخش روایاتی است که تحت عنوان تقیه در کتابهای مختلف شیعه آمده است که بنابر این بود که گزارشی از این مجموعه احادیث داده شود. یک بخش نیز مربوط به مصادیقی بود که در ابواب مختلف اعم از کتابهای فقهی و اعتقادی آمده است. منظور از فقهی، احادیث است.
روایات در اولین کتاب آن که کافی باشد حدود چهل روایت است و در بحارالانوار حدود 110 روایت میشود و در وسایل الشیعه بیش از 150 روایت و در جامع احادیث شیعه نزدیک به 240 روایت است که به نظر میرسد بعداً اگر وارد بحث روایات شویم بهترین این است که از بین این کتابها سراغ جامع احادیث برویم که جامعترین است.
علت اینکه سراغ طرح بحث رفتیم
بحث تقیه در اینکه جزو یکی از بحثهای خیلی پویا و دقیق در مکتب اهلبیت علیهم اسلام است تبدیل به جریان ضدتبلیغ علیه تشیع شده است و شاید در اینجا غفلتهایی صورت پذیرفته است. بررسی علل پان موضوع یک بحث دیگری است.
بحث تقیه از جهات مختلف قابلطرح است.
تقیه در بیان احکام، در بیان عقاید و یکوقت در مقابل سفله (مردمان فرومایه و پست) یکوقت تقیه سیاسی و یکوقت تقیه خود اهلبیت علیهمالسلام و یکوقت تقیه پیروان است و گاهی به معنای تقیه است و گاهی به معنای تدبیر است و گاهی به معنای کتمان سر است. شاید بخش عمدهای از روایاتی که در این زمینه است همین کتمان سر است.
آن بحثی که مدعی این بحثها بود این بود که اهلبیت علیهمالسلام با توجه به مجموعه شواهدی که هست در بیان دین اهلبیت تقیه نکردهاند چه این بیان در حوزه احکام باشد و چه در بیان عقاید باشد.
افراد فرق میکنند؛ مثلاً در کنار دو روایتی که از علی بن یقطین داریم دو روایت دیگر داریم که خلاف است. هر دو روایت نیز سابق است یعنی آن دو روایت مربوط به مهدی عباسی است و پان روایات تقیه مربوط به دوران هارونالرشید پسر مهدی است. اگر اینها را مقدم بداریم آنها جای ان قلت دارد و اگر تساوی برقرار کنیم تعارضا تساقطا.
یکوقت به علی بن یقطین گفته میشود که تقیه کن. یا در مورد داود ضربی داریم که امام به او میفرمایند که اینطور وضو بگیر. بحث این است که طبق این روایات علی بن یقطین شیعه است یا نه وگرنه هم وضوی شیعی و هم وضوی غیر شیعی معلوم است.
پس یکوقت تقیه در بین اصحاب است و یکوقت تقیه خود اهلبیت علیهمالسلام است.
بنابراین مدعای این بحث فعلاً در این قسمت خود اهلبیت علیهمالسلام هستند. به نظر میرسد اهلبیت علیهمالسلام در تبیین دین تقیهای نداشتند. شواهد فراوانی مؤید این نظر هستند.
اگر بحث تقیه را به بحث تدبیر تبدیل کنیم همانگونه که در برخی روایات بسیار با قوت مطرح میشود. اساساً اینجور بار بیایند که اهل تدبیر باشند.
در این زمینه یک روایتی میخوانم. روایت را مرحوم شیخ در امالی شماره 562 آورده است:
«قال سیدنا الصادق علیهالسلام علیکم بالتقیه فانه لیس منا من لم یجعلها شعاره و دثاره»
از ما نیست کسی که تقیه شعارش نباشد و اصلاً کانه لباسش اینگونه باشد.
«مع من یأمنه»
یعنی در خانه نیز که هست با دوستان و اصحابش نیز که هست شعارش تقیه شود. در زندگی شعارش تقیه شود.
«لتکون سجیته مع من یحذره»
بهگونهای با خویشان و دوستان شعارش تقیه شود که اصلاً در برخورد با مخالفین بهطور عادی همینطوری باشد. اگر این را تدبیر بگیریم بهتر است یا بگوییم ترس است؟ معنا ندارد در خانه و در کنار رفیقان تقیه کند؛ یعنی یاد بگیرد که درست حرف بزند که اخلاقش بهگونهای باشد که اینگونه باشد.
میخواهد جامعه شیعی را رشد بدهد که خیلی راحت در هر کجا خیلی طبیعی با بحث برخورد کند.
یک مقداری روی این روایت فکر کنید.
یکی از بحثها این است که به فرض اگر تقیه کار خوبی بود واجب است یا رخصت؟
عبارت سید رضی را از کتاب حقائق التاویل خواندیم که مرحوم سید رضی فرمود اصلاً تقیه چیز خوبی نیست. رخصت داده شده است ولی تقیه چیز خوبی نیست. محققین نظرشان این است که تقیه نشود بهتر است. بعد داستان دو نفر را میآورد. یکی عمار است و دیگری کسی است که شهید شده است. بعد میگوید آنکسی که شهید شد بر کار عمار ترجیح دارد.
آیه قرانی هم که میگوید: «إِلا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً» میخواهد بگوید اگر اینطور هم شد اشکالی ندارد ولی وجوب را نمیرساند.
در برخی روایات اصلاً تصریح به رخصت شده است.
روایت در کافی کلینی است. قلت لأبي جعفر (عليه السلام): رجلان من أهل الكوفة اخذا فقيل لهما: ابرئا من أمير المؤمنين فبرئ واحد منهما وأبى الآخر فخلي سبيل الذي برئ وقتل الآخر؟ به آنکسی که برائت جسته بود امان دادند و آنکسی که اباء کرد را به شهادت رساندند.
فقال: أما الذي برئ فرجل فقيه في دينه وأما الذي لم يبرء فرجل تعجل إلى الجنة. پس روایاتی که میگوید «لا دین لمن لا تقیه له» جای تأمل است. این روایت با این روایت تعارض دارد. اگر دین ندارد پس چرا آنجا میگوید آنکسی که تقیه نکرد به بهشت رفت.
روایت دیگری در جامع احادیث شیعه است جلد 18 ص 460 است: «روی ان مسیلمه الکذب اخذ رجلین من المسلمین فقال لاحدهما ما تقول فی محمد؟ فقال رسولالله. قال فما تقول فی؟» من چیستم؟ قال انت ایضا تو هم رسولی. فخلاه او را آزاد کرد.
«و قال للاخر ما تقول فی محمد؟ فقال رسولالله. قال فما تقول فی؟ قال انا اصم» نمی شنوم چه می گویی؟ «فاعاد علیه ثلاثا فاعاد جوابه الاول» سه بار گفت و او هم گفت نمی شنوم.
«فقتله. فغلب ذلک رسولالله فقال اما الاول فقد اخذ برخصة الله واما الثانی فقد صدق بالحق و هنیئا له»
آنجا امام باقر علیهالسلام است و اینجا رسولالله صلی الله علیه و آله است. در هر دو هیچ ایرادی بر کسی که تقیه نکرد نیست.
روایت بعدی:
«عن علی علیهالسلام قال و اما الرخصه الذی فیها بالخیار فان الله نهی المومن عن یتخذ لکافر ولیا» خدا نهی فرموده است که شما کفار را به عنوان ولی اخذ کنیم. «ثم من علیه باطلاق الرخصه له» به او رخصت داد عند التقیه فی الظاهر رخصت داده شده است و میتواند این کار را بکند.
روایت دیگری از سلمان است. «فقال یا سلمان ویحک او لیس محمد صلی الله علیه و آله قد رخص لک ان تقول کلمه الکفر بما تعتقده ضده من تقیه من اعدائک فما لک لا تقول ما یفرج عنک للتقیه فقال سلمان ان الله تعالی قد رخص لی فی ذلک» خدا به من این اذن را داده است «و لم یفرضه علی» بر من که واجب نکرده است «بل اجاز لی ان لا اعطیکم ما تریدون»
در کنار اینها باز داریم که راجع به قنبر تقیه نکرد و شهید شد. جامع احادیث شیعه در همین جلد ص 466 راجع به رشید هجری نیز هست که او نیز تقیه نکرد.
اینکه لا دین لمن لا تقیه له آیا می توان گفت که قنبر و رشید دین نداشتند؟ یک طیفی داریم که تقیه نکردند و مورد تمجید نیز قرار گرفتند.
به نظر میرسد باید به سراغ یک معنای دقیق از این روایت برویم که با آن حدیث امالی صدوق نیز سازگار باشد.
فعلاً اشاره ای می کنیم و در همین حد کفایت میکند.
بحث ما راجع به اهلبیت علیهمالسلام است که خود آنها چکار میکردند؟ حداقل جای طرح این بحث با این چند روایت است که بحث تبیین دین در هرجایی بوده است تقیه نمیکردند.
چه معنا دارد که امام صادق علیهالسلام تعبیری بیان نکنند.
گاهی اوقات تعارضی در تعابیری که از تقیه است دیده میشود و یکبخشی از روایات نیز داریم که در زندگی اهلبیت علیهمالسلام است. جالب این است که اهلبیت علیهمالسلام در خیلی جاها تقیه نکردند حتی مواردی که مربوط به حوزه سیاسی میشد.
مشهور است که بیننا فصل. راجع به صفوان جمال گفتیم که امام به او فرمود: برو شترهایت را بفروش!
ذیل روایت است که هارون به او گفت: شترهایت را فروختی موسی بن جعفر به تو گفت این کار را بکنی. اگر نبود که انسان خوشصحبتی هستی تو را میکشتم.
حضرت در برابر هارون تقیه نمیکنند.
اصلاً این یک بحثی است که کار دامنهداری است که موارد مختلف در این زمینه از امامعلی علیهالسلام تا امام حسن عسکری علیهالسلام جمعآوری شود.
حتی در حوزههای سیاسی که خطر بوده است اهلبیت علیهمالسلام تقیه نمیکردند. داستانی است که مرحوم صدوق در عیون اخبار الرضا آورده است که هارون به مأمون میگوید «الملک عقیم» میگوید بههرحال مجبور است یکجاهایی تحمل کند.
آنوقت ما در برخی مسائل جزئی که مثلاً اینطوری وضو گرفته شود میگوییم تقیه میکردهاند. حداقل جای تأمل دارد.
هارون: «هیهات انی لاعلم من اشار علیک بهذا» صفوان من میدانم چه کسی به تو گفته است که چنین کاری کنی. «فاشار علیک بهذا موسی بن جعفر قلت: ما لی و لموسی بن جعفر لولا حسن صحبتک لقتلتک.»
آنجایی که امام علیهالسلام در زندان هستند. در کشی نیز حدیث چهارم آمده است. در زندان هارون، نامه نوشتهاند که مواظب باشید دینتان را از غیرشیعیان و کسانی که خیانت به خدا و رسول کردهاند نگیرید. آنوقت حضرت در زندان هارون این نامه را مینویسند و بگوییم ایشان تقیه میکردهاند. بههرحال جای تأمل دارد.
روایت دیگری از امام باقر علیهالسلام است که از نورالثقلین جلد دوم صفحه 57 ذیل آیه «فاذا جائتهم الحسنه» آمده است. امام را شام دعوت میکنند و در دربار هشام میآورند. دیگر هرچه میخواهید در مورد تقیه بگویید حضرت در آنجا باید کوتاه بیایند. توجه دارید که ممکن است روایتی داشته باشیم که در آنجا کوتاه آمده باشند. ولی باید مجموعه روایات دیده شود. در حوزه بحثهای سیاسی به نظر میرسد جای تقیه نبوده است و در حوزه دین باید ببینیم چگونه برخورد شده است؟
هشام میگوید همه به او هجوم بیاورید و خورد کنید. هشام: « يا مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ ، لا يَزالُ الرَّجُلُ مِنكُم قَد شَقَّ عَصَا المُسلِمينَ ودَعا إلى نَفسِهِ وزَعَمَ أنَّهُ الإِمامُ سَفَهًا وقِلَّةَ عِلمٍ ، ووَبَّخَهُ بِما أرادَ أن يُوَبِّخَهُ ، فَلَمّا سَكَتَ أقبَلَ عَلَيهِ القَومُ رَجُلٌ بَعدَ رَجُلٍ يُوَبِّخُهُ حَتّى انقَضى آخِرُهُم » یعنی اگر بنا بود در یکجایی هر طوری بخواهند با امام برخورد کنند همین کاری بوده است که کرده اند « فَلَمّا سَكَتَ القَومُ نَهَضَ عليه السلامقائِمًا ، ثُمَّ قالَ : أيُّهَا النّاسُ ، أينَ تَذهَبونَ ؟! وأينَ يُرادُ بِكُم ؟! بِنا هَدَى اللّه ُ أوَّلَكُم ، وبِنا يَختِمُ آخِرَكُم ، فَإِن يَكُن لَكُم مُلكٌ مُعجَّلٌ فَإِنّ لَنا مُلكًا مُؤَجَّلاً ، ولَيسَ بَعدَ مُلكِنا مُلكٌ ؛ لِأَنّا أهلُ العاقِبَةِ ،يَقولُ اللّه ُ عَزَّوجَلَّ : «والعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ فامر به الی الحبس»
اگر بنا است امام علیه السلام یکجایی در این عالم تقیه کند در دربار هشام بن عبدالملک است. بدون اینکه بخواهم با این بحث نتیجهگیری کلی کنم. بههرحال خوب است این روایات که در منابع متعددمان متحققا آمده است دیده شود.
شاید باید سراغ یک معنای دقیقتری از تقیه برویم. ائمه علیهمالسلام بنا داشتند مستوای فکری و عملی شیعه را از سطح جامعه بالاتر بیاورند. خلاف واقع را بیان کردن در احکام و عقاید باید خیلی دلیل قوی بیاید که انجام شود؛ یعنی آنقدر مصلحت مهم شود که با مهم شدن این مصلحت بخواهند خلاف آن را بیان کنند. لذا یکی از نکاتی بیان کردیم اصل عدم دلیل است یعنی تقیه خلاف اصل و واقع است مگر اینکه با دلیل خارجی ثابت شود. این موردی که عرض کردیم خیلی دلیل قوی میخواهد. مسلماً دروغ حرام است. لا ریب فیه. حال آنقدر باید مصلحت، مصلحت مهمی باشد که خلاف واقع بیان شود.
برخی روایات داریم که «علامة الایمان ان تؤثر الصدق حیث یضرک علی الکذب حیث ینفعک» امام علی علیهالسلام میفرمایند: علامه الایمان این است که صدق را آنجایی که ضرر دارد بر کذب ترجیح بدهی ولو اینکه کذب برای شما منفعت داشته باشد.
بههرحال روایات اینچنینی نیز هست.
روایتی را از کتاب «زهد» حسین بن سعید اهوازی نقل میکنم. به پیامبر میگوید مرا توصیه کن. «قال له اوصیک ان لا تشرک بالله و ان قطعت و حرقت بالنار» اگر تو را تکه تکه نیز کردند دست از خدا برندار. اگر تو را با آتش نیز سوزاندند دست برندار.
این در تایید شش روایت قبلی بود که تقیه رخصت است ولی توصیه پیامبر (ص) این است.
اقل آن این است که جای احتیاط هست.
این نکته اول که اشاره کردم. پس اصل اولی، عدم تقیه در مورد اهلبیت علیهمالسلام است.
همینجا اشارهکنم. یک کاری ابن زهره انجام داده است که بین عالمان کارستان است ولی متأسفانه موردتوجه قرار نگرفته است. مرحوم ابن زهره در کتاب غنیه آن جلدی که فقه است در بیش از 290 مورد زمانی که فتوای شیعه را ذکر میکند به اهل سنت میگوید شما نیز باید فتوایتان همین باشد؛ زیرا شما روایت دارید. بجای اینکه به سراغ آن روایتها برود و بعد بحث تقیه را مطرح کند میگوید فتوای ما این است شما نیز باید همین فتوا را بدهید به دلیل اینکه شما نیز این روایت را دارید و در این 290 مورد روایت از پیامبر میآورد.
در بحث وضو میفرماید: «الوضوء مسحتان و غسلتان» دو تا مسح و دو تا غسل است. این روایت را از پیامبر دارید و موظف هستید که به آن عمل کنید. اصلاً نمی گذارد به تقیه کشیده شود.
آنوقت در ذهن میآید که اینجا ابن زهره ما میتواند به دویست و نودوچند مورد استشهاد کند که شما باید حرف ما را قبول کنید آنوقت نعوذبالله امام صادق علیهالسلام اینگونه بر روایات پیامبر تسلط ندارد که نوبت به تقیه نرسد.
این بزرگواران کتاب علی علیهالسلام را نیز در اختیار داشتند. این کتابی که املاء رسولالله و خط امام علی علیهالسلام بود. آقای بروجردی در مقدمه جلد اول جامع احادیث شیعه مواردی را میآورد که این کتاب را اهلبیت علیهمالسلام این کتاب را هم به شیعه و هم به برخی غیر شیعه نشان دادهاند.
روایتی است از امام باقر علیهالسلام که «عبدالله بن عمر اللیثی جاء الی ابی جعفر فقال ما تقول فی متعه النساء» در مورد ازدواج موقت چه می فرمایید؟ «فقال احلها الله فی کتابه و علی سنة نبیه» خدا در کتابش حلال کرده است و در سنت پیامبر نیز چنین است «فهی حلال الی یوم القیامه فقال یا اباجعفر» خطاب به امام باقر علیهالسلام کرد «مثلک یقول هذا» تو باید همچنین حرفی بزنی؟ «و قد حرمها عمر و نهی عنها» در حالی که خلیفه دوم حرام کرده و نهی کرده است.
حضرت فرمود: «و ان کان فعل». اگر چه خلیفه هم این کار راکرده است ولی من جایز نمی دانم. «فقال فانی اعیذک بالله من ان تحل شیئا حرمه عمر» پناه می برم خدا از چیزی که خلیفه دوم حرام کرده است و تو حلال می دانی.
«فقال له: انت علی قول صاحبک و انا علی قول رسولالله» شما به هر حال نظر صاحبت را می پذیری و من هم نظر رسولالله را.
طرف مقابل امام یک غیر شیعی است و امام اینجور محکم بر سر مساله ایستاده است. برای تقیه باید خیلی دلیل قوی داشته باشیم. این امام باقر علیه السلام در مقابل هشام بن عبدالملک و اینجا نیز در مقابل یک مخالف.
نمی توانیم براحتی ادعای تقیه کنیم.
یک روایت نیز از قول ابوحنیفه است. از سیر اعلام النبلاء ذهبی: منصور به من گفت که جعفر بن محمد دارد مردم را فریب می دهد.
جالب است که منصور چنین میگوید معنایش این است که امام فتاوای خودش را بیان میکند و منصور نیز خبر دارد.
بعد میگوید: مسایلی را مشخص کردیم. رفتیم پیش امام صادق علیهالسلام. دانه به دانه مسائل را مطرح کردیم. شما این را می گویید و آنها این را می گویند و ما نیز حرفمان این است. هر کجا که فتوایش موافق یا مخالف بود نظر خود را گفت. منصور نشسته است و ابوحنیفه مسائل را مطرح میکند و امام نظرش را میگوید.
داستان علی بن یقطین بین ما معروف است و یکی از بحثهایی که در تقیه میشود داستان علی بن یقطین است ولی هیچ وقت اسم عبدالله بن سنان را نمی آوریم. بالاخره این نیز یک راه است. اتفاقا روایات علی بن سنان بیشتر از روایات علی بن یقطین است. تحقیقا عبدالله بن سنان جزو روات معتبر شیعه است. جالب است می گویند هیچ چیز منفی علیه او نیست. راجع به مفضل نقل های زیادی داریم. آقای وحید فرمودند: بالاخره از نظر رجال مفضل مشکل جدی دارد ولی در ادامه گفتند الحق و الانصاف گذشتن از این همه روایت مشکل است.
بالاخره عبدالله بن سنان بدون مشکل است. تعبیر نجاشی در مورد او این است: «کان خازنا للمنصور و الهادی و المهدی و الرشید.» عبدالله بن سنان خزینه دار چهار حکومت است. معلوم میشود که حکومت ها نیز آدم سالمی را که می شناخته اند به این راحتی از دست نمی دادهاند. انواع و اقسام روایتها را از امام صادق علیهالسلام نقل میکند و با امام و ائمه بعدی نیز رفت و آمد دارد و روایات آننها را نقل کرده است و مورد تعرض نیز قرار نمی گیرد و خازن این چند نفر نیزهست.
اگر بنا است در حوزه تقیه داستان علی بن یقطین میآید خوب است که داستان عبدالله بن سنان نیز ذکر شود.
در عین حال دو روایت در مقابل آن دو روایتی که راجع به علی بن یقطین است وجود دارد که هر دو نیز در دوره مهدی عباسی پدر هارون است.
در یکی از آنها که در کافی است سراغ امام کاظم علیهالسلام می روند و مهدی راجع به بحث حرمت شرب خمر در قرآن می رود. حضرت برای او اثبات میکند حرام نیز هست. بعد که به اینجا میرسد مهدی میگوید باید از یک بیت هاشمی چنین سخنی بیرون بیاید.
علی بن یقطین به مهدی میگوید که این مساله در شما خاندان است.
مهدی بر می گردد و به علی بن یقطین میگوید: «صدقت یا رافضی».
پدر هارون می شناخته است که علی بن یقطین رافضی است و آنوقت هارون پسر نمی داند او چکاره است؟
البته ممکن است بگوییم که این روایت نیز خدشه دار شود ولی عرض کردم که اگر هر دو روایت خدشه دار شود تعارضا تساقطا.
ولی اینکه بگوییم که برای اینکه شناخته نشود اینگونه وضو گرفته است ضمن اینکه معلوم است که حکم شرعی نیز روشن است.
روایت دیگر این است که مهدی تصمیم می گیرد مسجد الحرام را گسترش بدهد. به فقهای شهرها نامه می نویسد؛ زیرا عده ای از خانه ها را خراب کرد و یک عده ای ماند و به هیچ وجه راضی نمیشدند. فقها گفتند که جایز نیستبدون رضایت صاحبان خانه ها خراب شود.
علی بن یقطین به او میگوید: نامه ای به موسی بن جعفر نامه بنویس. نامه می نویسد و امام کاظم علیهالسلام میفرماید: پولشان را بده و خراب کن.
یعنی در جوی که مهدی مشکلش را کسی نتوانسته است حل کند و به بن بست رسیده است علی بن یقطین چنین پیشنهادی می دهد. این روایت در تفسیر عیاشی است. بههرحال این موارد را نیز دارد.
زمانی که میخواهد بحث تقیه مطرح شود جای تأمل است.
یک بحث دیگر این است که موقعی که این دو واحد درس را در شیعه شناسی گذاشتیم که اختصاصات فقه شیعه با علم به اینکه یا اصلاً استاد نداریم یا اگر داریم بسیار کم است؛ زیرا کسی میتواند اختصاصات شیعه را تدریس کند که بر بام فقه جهان اسلام نشسته باشد و بداند در مجموعه فقه ها چه می گذرد تا بداند این فتوا اختصاص به شیعه دارد.
من دو سه تا را ذکر کردم و شاید برای برخی دوستان تکراری باشد. بههرحال موقعی که سید مرتضی در برخی رسائل، ابن ادریس در سرائر، مرحوم فیض در مفاتیح الشرایع می گویند اینطور وضویی اشکال ندارد.
موقعی که طبری میگوید پا را باید مسح کرد. رشید رضا در ذیل این تفسیر چهار دیدگاه را میآورد. میگوید: برخی خوانده اند «و ارجلِکم» باید مسح شود و برخی خوانده اند «و ارجلَکم» باید غسل شود و برخی نیز گفته اند هر دو واجب است و برخی نیز قائل به تخییر شده اند. نام افراد را نیز میآورد.
بله شهرت در فقه اهل سنت معلوم است. شهرت در شیعه نیز معلوم است. ولی چند تا فتوای اینطوری نیز داریم.
این یک اشاره ای بود ولی می خواهیم بگوییم که این روایت تقیه که در روایاتآمده است را چه زمانی می توانیم بگوییم تقیه؟ زمانی که فتاوای عالمان غیر شیعی مثلاً حاضر در مدینه عصر امام صادق علیهالسلام را همه می داند. لذا وقتی آقای وحید در مورد تقیه می فرمودند میگفتند موافقت با فتوای ابوحنیفه تقیه نیست زیرا خود ابوحنیفه در آن دوره جایگاهی نداشته است. هم در دوره بنی امیه و هم در دوره بنی عباس در زندان است. فتوا دادن مخالف کسی که خودش در زندان است تقیه لازم ندارد.
فتاوایی که در این دوره در مدینه است چه فتاوایی است؟
زمانی که اصلاً فتوایی نبود امام صادق علیهالسلام اینطور بودند.
اگر در مدینه چند فتوا است می بینیم که امام صادق علیهالسلام نیز موافق آن ها فتوا دادهاند. اجباری نبوده است که فقط و فقط این فتوا باشد و امام مجبور باشند بر اساس آن فتوا بدهند.
پس یک بخش این مساله این است که ضرورت دارد اطلاعی از فتاوای فقه خودمان حداقل از زمان صدوق و فقه الرضا داشته باشیم و یک اطلاعی نیز از فقه اهل سنت داشته باشیم و از مجموعه آن پیدا کنیم که یک فتوایی انحصاری باشد که همه اهل سنت مخالف آ فتوا داشته باشند و چقدر این مساله اهمیت دارد که بگوییم امام صادق علیهالسلام باید حتما موافق این فتوا، فتوا بدهند.
گفتم در قم کتاب چاپ شده است که در آن نوشته شده است که کل احادیث فقهی اهل سنت 500 حدیث است. یک کار دیگری نیز در قم شده است که فقط در کتاب طهارت حدود 4000 حدیث از اهل سنت را آورده اند. یک کاری که مرحوم احمدی میانجی و سید مهدی روحانی انجام دادهاند که احادیث اهلبیت علیهمالسلام در کتب اهل سنت را جمعآوری کرده اند که متأسفانه فقط جلد اول چاپ شده است که در آن بیش از 1800 روایت را آورده اند.
این را در این حد عرض میکنم که در مقام داوری ادعا میکنند که فقط 500 روایت دارند. می خواهم بگویم از خیلی چیزها باید اطلاع داشته باشیم تا بتوانیم اظهار نظر کنیم.
نکته دیگر اینکه یک کار پژوهشی بود که اصل کار در دار الحدیث اتفاق افتاد ولی پایان نامه در دانشگاه ادیان نوشته شد و چاپ هم شد.
این کتاب حدود 270 حدیث از اهل سنت و در چند باب و همان ابواب در کتاب وسایل الشیعه یک کار مقابله ای انجام داد. آنجا 148 حدیث از شیعه است که در میان همین تعداد، دو تای از آنها تقیهای است که یکی از آنها از اساس غلط است زیرا اصلاً در اهل سنت نیست و تنها یک دانه می ماند. اگر به همین کیفیت هم ببینیم میشود یک صد و چهل وهشتم فقه ما.
بحثهای زیادی باقی ماند و در این جلسات حدود چهل مورد در گذشته گفته شده بوده است. برخی از آنها ممکن است از قوت کمتری و برخی از قوت بیشتری برخوردار باشد ولی مجموعه اینها ممکن است در یک قسمت، تقیه را موردتردید قرار بدهد.
در پایان جلسه، آقای دکتر جوادی به سوال حاضرین پاسخ گفت.
برای دریافت فایل صوتی این نشست ، اینجا را کلیک کنید!