محمد صادق غلامی
سی و سومین نشست سیره پژوهی با موضوع مناظره بررسی حدیث «رد الشمس» با حضور آقایان حجتالاسلاموالمسلمین نجفی و دکتر محمد اللهاکبری روز سهشنبه 30 اردیبهشت 1393 در سالن شهید عارف الحسینی مجتمع آموزش عالی امام خمینی (ره) برگزار شد.
در ابتدای این نشست، حجتالاسلاموالمسلمین نجفی با بیان اینکه دو حادثه بهعنوان رد الشمس در تاریخ و روایات ثبت شده است گفت: یکی از این دو حادثه در زمان رسول خدا (ص) رخ داده است که مشروح آن را در مقاله نوشتهایم و بر اساس آن، پیامبر (ص)، امام علی (ع) را به مأموریتی فرستاد. زمانی که امام بعد از نماز ظهر برگشتند وقت نماز عصر هم گذشته بود. امام علی (ع) خدمت پیامبر (ص) نشسته بود که حالت وحی بر حضرت عارض شد و سر مبارک را روی زانوی امام گذاشت. وقتی بیدار شدند در عبارت آمده است که: خورشید، «غَرُبَت أو کاد أن تغرب». پیامبر (ص) پرسیدند: آیا نماز خواندی؟ گفت: نه. پیامبر (ص) فرمود: از خداوند بخواه تا خورشید را برای تو برگرداند تا نماز را ایستاده بخوانی، همانا خداوند دعای تو را اجابت میکند زیرا تو در حال طاعت او و رسولش بودی.
رد الشمس دوم در سرزمین بابل در زمان خلافت امام علی (ع) رخ داد. زمانی که امام به این سرزمین رسیدند فرمودند: این زمینی است که سه بار مورد غضب الهی قرار گرفته است و بار دیگر نیز فرو برده میشود و برای وصی پیامبر (ص) جایز نیست در آن نماز گزارد. هر که میخواهد نماز بخواند. حضرت حرکت کرد و عدهای نیز دنبال حضرت حرکت کردند تا با ایشان نماز بخوانند. تا آنکه خورشید غروب کرد و افق قرمز شد و حضرت از سرزمین بابل خارج شد.
جویرة بن مسهر عبدی میگوید: حضرت به من فرمود: آب بیاور. ظرف آبی حاضر کردم. حضرت وضو گرفت و فرمود: اذان بگو. عرض کردم وقت نماز مغرب نشده است. فرمود: برای نماز عصر اذان بگو. در دلم گفتم: اذان برای نماز عصر؟ با آنکه آفتاب غروب کرده است ولی اطاعت میکنم. فرمود: اقامه بگو. من مشغول اقامه بودم که دیدم لبهای مبارک حضرت حرکت کرد و کلامیگفت که گویا شبیه نطق پرندگان بود. نفهمیدم چه بود؟ ناگاه متوجه شدم خورشید با صدای عظیمی برگشت و نماز عصر را خواندیم و بعدازآن با صدای مهیبی از نظرها پنهان شد و ستارگان نمایان شدند. آنگاه حضرت به من فرمود: برای نماز مغرب اذان بگو، ای که یقینت ضعیف است.
در مورد این حدیث از نظر سند، مفصل صحبت شده است. مهمترین کتابهایی که این جریان را نقل کردهاند ازاینقرارند:
حدیث اول: حمیری در «قرب الاسناد»(م 240 ق) در زمان حضرت هادی (ع) و عسکری (ع)، محمد بن مسعود عیاشی (م 270 ق)، کلینی در «کافی» (م 329 ق)، صدوق در «من لا یحضره الفقیه» (م 389 ق) با این تذکر که کلینی و صدوق بهشدت از صحت احادیث کتابشان در مقدمه دفاع کردهاند.
شیخ مفید (م 413 ق) در «الارشاد» مدعی است که «و ممّا أظهره الله تعالى من الأعلام الباهرة على يد أميرالمؤمنين علي بن أبيطالب (عليه السلام) ما استفاضت به الأخبار، ورواه علماء السير و الآثار و نظمت فيه الشعراء الأشعار: رجوع الشمس له (علیهالسلام) مرّتين، في حياة النبي (صلى الله عليه و آله) مرّة و بعد وفاته أُخرى» در اینجا ادعای شهرت در اخبار علمای تاریخ و سیر و آثار میکند و بیان میکند که شعرا هم شعرهایی سرودهاند که یکی از آنها، حسان بن ثابت شاعر پیامبر (ص) است.
شیخ طوسی (م 460 ق)، سید رضی (م 406 ق)، حاکم نیشابوری، ابن شهرآشوب، ابن ادریس که خبر واحد را قبول ندارد و در «السرائر» به آن احتجاج کرده است، علامه حلی و شهید اول.
درباره حدیث دوم نیز بزرگانی از شیعه مانند محمد بن حسن صفار (م 290 ق)، نصر بن مزاحم در «وقعة الصفین»(م 212 ق)، خصیبی در «الهدایة الکبری»(م 334 ق)، شیخ صدوق، شیخ مفید و سید رضی آن را نقل کردهاند.
در این زمینه باید به این نکته توجه داشت که گاهی اوقات، خبری ظنی و گاهی قطعی به معنای قطع عرفی و اطمینان است. اگر خبر ظنی، ثقه باشد اعتبار دارد و اگر ثقه نباشد اعتبار فقهی ندارد اما اگر خبری قطعی شد کسی در آن، تأمل نمیکند و این مسأله ارتباطی به فقه و تاریخ و تفسیر و علوم دیگر ندارد.
درباره خبر متواتر نیز باید گفت که تواتر یا لفظی است و یا اجمالی محفوف به قرائن. در خبرهای قطعی محفوف به قرینه، کسی به دنبال سند فقهی نمیگردد؛ زیرا بهمراتب از نظر قوت بالاتر از خبر صحیح فقهی است. حتی خبر واحد حجیتش به این است که هنگام شک حجت است ولی وقتی مدلولی یقینی شد نیازی به حجیت ندارد.
بر این اساس، در بحث حاضر، به خاطر کثرت روایات و اسناد و قرائن موجود، زمانی که اصل جریان رجوع الشمس از نظر علمی، خبری قطعی تلقی شد دیگر نمیگویند آنیک خبر خاص، مدلولش اینگونه است و دیگری مدلولش به گونه دیگری است؛ زیرا ما به تکتک روایات استناد نمیکنیم بلکه قدر متیقن روایات را حجت میدانیم. لذا جا ندارد اگر کسی بگوید یکی از این روایات فلان مضمون را دارد و درست نیست.
ما در اینجا به یک روایت یا به خصوصیات آن تمسک نکردهایم و نمیخواهیم بگوییم هر چه نقل کردیم همه خصوصیاتش در قدر جامع حجیت دارد؛ بنابراین ما مسئول خصوصیات تکتک روایات نیستیم و ادعا نداریم که هر روایتی در مسأله واردشده درست است؛ بلکه بهقدر متیقن جامع تمسک میکنیم.
نکته دیگری که باید موردتوجه قرارداد این است که در یک مسأله موردبحث، ممکن است کسی مدعی باشد وقوع این مورد، اصلاً امکان ذاتی ندارد؛ یعنی محال ذاتی است، مانند اجتماع نقیضین. بر این اساس باید همه بحثها را تعطیل کرد و در این مورد به توافق رسید؛ اما اگر بگوید امکان ذاتی دارد باید بگوید امکان وقوعی دارد یا نه؟ آیا وقوعش محذوری دارد یا نه؟
در بحث حاضر، فکر نمیکنم کسی مدعی باشد محذوری عقلی از برگردان خورشید وجود دارد که اگر چنین ادعایی دارد باید بیان کند محذورش چیست؟ و این مسأله را مقدم بر همه مباحث باید بررسی کرد و تا مشخص شود مباحث ثبوتی پیش نمیآید.
اگر امکان وقوعی واقعه را پذیرفت، آنچه میماند این است که دلیل اثبات ندارد. اینجا است که باید با ادله فقط مسأله واقعشده را اثبات کرد. در اینجا هم مخالف ادعایش این است که من یقین دارم که واقع نشده است (منکر به معنی حقیقی مسأله)، قطعاً در اینجا از او دلیل میخواهیم؛ زیرا شأن اولی این حوادث که امکان وقوعی دارند، شدن است.
اگر من دلیل آوردم بر اینکه واقعشده است و طرف مقابل گفت ادله شما تمام نیست، معنیاش این نیست که واقع نشده است، بلکه معنایش این است که در مرحله احتمال است؛ یعنی یا واقعشده یا واقع نشده است. اینگونه نیست که اگر بگوید باید حتماً دلیلش را بیاورد.
در روایات اهلبیت (ع) تأکید شده است که وقتی مسائلی را از ما میشنوید تا وقتی به مخالف واقع بودنش یقین ندارید آن را رد یا قبول نکنید.
نکته مهمتر دیگری که همه ما توجه داریم این است که در بحث حاضر درباره فعل خدا صحبت میکنیم و برای خداوند انجام چنین کاری بسیار سهل و آسان است.
پسازآن، حجةالاسلام و المسلمین قدسی بهعنوان دبیر علمی جلسه، با جمعبندی سخنان مطرحشده گفت: زمانی که استاد، به اسناد این واقعه اشاره کردند برداشت من این بود که این اسناد را قطعی گرفتند؛ به این معنا که در حد خبر واحد نیست، همانطور که برخی گفتهاند مشهور است.
بنابراین اگر خبری قطعی شد در برخی جزئیات که تعارض دارند باید قدر متیقن گیری کنیم؛ لذا اختلاف روایات در جزئیات را دلیل بر نفی نمیتوان دانست. اگر خبر، استحاله عقلی و وقوعی ندارد باید سراغ ادله وقوع برویم، اگر تام بود باید پذیرفت و اگر طرف مقابل میگوید تام نیست، نمیتواند رد کند؛ بلکه باید در بوته احتمال و امکان باقی بگذارد.
پسازآن آقای دکتر اللهاکبری بهعنوان ناقد، سخن خود را با بیان چند نکته آغاز کرد و گفت: از نظر علم نجوم و قواعد و قوانین آن، وقوع چنین حادثهای غیرممکن است. منجمین شیعه و حتی معاصرین آنها به این مسأله اذعان دارند که با توجه به وجود نیروی جاذبه و کنش و واکنش سیارات و ستارگان، وقوع چنین حادثهای غیرممکن است؛ زیرا نظم کهکشان را به هم میزند.
درباره سنتهای خداوند نیز باید گفت که خداوند در کتاب خودش اشاره دارد که برخی از سنتها قابلتغییر نیستند و برخی قابلتغییرند. در آیات دیگر بر این مسأله تأکید میفرماید که: «و الشمس تجری لمستقر لها» و آنجا که میفرماید: «کل فی فلک یسبحون» فلک را مدار مشخصی میداند که هرکدام در مسیر مشخصی سیر میکند.
بر اساس قوانین جاذبه، سیارات تحت تأثیر دونیروی گریز از مرکز و جاذبه ستاره بزرگتر حرکت میکنند و هر چه حجم یک شیء بزرگتر باشد جاذبه بیشتری دارد و اشیاء دیگر را به خود جذب میکند و ضمن اینکه شیء کوچک، حرکت انتقالی دارد از شیء بزرگتر دور میشود. اگر قرار باشد یکی از آنها از مسیر خودش تکان بخورد نهتنها حرکت آن سیاره به هم میریزد بلکه بقیه هم تحت تأثیر او قرار دارند و حرکت بقیه به هم میخورد.
نکته قابلتأمل دیگر اینکه این خبر و محتوایش به ما خبر میدهد که خورشید چند ساعت به عقب برگشته است. بر اساس نظریه زمین مرکزی (نجوم قدیم) که زمین را وسط دنیا میداند و خورشید به دور او میچرخد و در قرن هفتم بهوسیله دانشمندان مسلمان زیر سؤال رفت و رد شد این مطلب صحیح است؛ یعنی این خبر بر اساس نظریه علمی قدیم تنظیم شده است درحالیکه در علم جدید که خورشید را نسبتاً ثابت میداند و سیارات دیگر دور آن میچرخند باید زمین برگردد، نه خورشید.
در بحث تواتر نیز اختلافنظر کوچکی با استاد دارم و آن اینکه علمای حدیث درباره متواتر میگویند: «خبر متواتر آن است که در هر طبقهای از راویان متواتر باشد، بهاندازهای که توطئه آنها بر ساخت خبر، عقلا و عرفا محال باشد.» بر این اساس خبر متواتر بسیار کم است و در بحث حاضر، برفرض اینکه در زمان حادثه چند نفر نقل کرده باشند نمیتوان به این خبر متواتر گفت. حتی اگر بگوییم مستفیض است، تنها در طبقه بعدی راویان مستفیض است، نه طبقه اول.
این واقعه که در دل آسمان رخ میدهد، چیزی نیست که از دید بینندگان زمینی پنهان بماند. اگر گفته بود در حد یکی دو دقیقه بوده است قابلپذیرش بود ولی اکثر این روایات میگویند که خورشید به اول وقت فضیلت برگشت؛ بگذریم از اینکه برخی حواسشان به عصمت امام علی بوده است و گفتهاند غروب نشده، بلکه از وقت فضیلت گذشته بوده است. مکه و حجاز به دلیل نزدیکی به خط استوا، شب و روزشان مساوی است. اگر بگوییم اول وقت نماز عصر ساعت سه است، یعنی سه ساعت به عقب بازگشته است.
این واقعه با معجزات دیگری که از انبیاء سراغ داریم متفاوت است. حادثهای بوده که در وسط آسمان رخ داده است و در طول تاریخ بشر، طبیعتاً باید مهمترین و عظیمترین واقعه باشد. اگر بخواهیم به چشم معجزه نگاه کنیم از معجزه تمام انبیاء بزرگتر است و طبیعتاً نهتنها همه مردم حجاز باید این واقعه را ببینند بلکه باید دستکم مردم نیمی از زمین آن را ببینند. توجه کنید که باید خورشید سه ساعت برگردد و روز شود و در نیمه دیگر کره زمین، جاهایی که روز شده است باید سه ساعت به شب برگردد.
باید این واقعه را حداقل مردم مناطق همافق شاهد باشند و اقتضا دیدن و نقل این واقعهاین است که در همه دنیا شهرت پیدا کند؛ زیرا مردم دنیا انگیزه کافی برای نقل چنین واقعهای دارند، قطعنظر از اینکه بدانند کجا و چرا رخ داده است. باید توجه کرد که کشورهای مختلف مورخ دارند و وقایع بسیار کوچکتر از این و حتی شنیدههایشان را مینویسند. چگونه ممکن است چنین واقعهای رخ دهد ولی در روم، ایران، چین و هیچ قوم دیگری این واقعه شهرت پیدا نکرده باشد و جزو نقل سینهبهسینه نشده باشد. فرض بگیریم صد نفر هم بخواهند فضیلت امام علی (ع) را نقل نکنند ولی افرادی مانند ابوذر و عمار در میان آنها هستند؛ چرا آنها نقل نکردهاند؟ حداقل دویست نفر در آن واقعه حضور دارند. چرا آنها نقل نکردهاند؟
صرفنظر از اینکه ناقل اکثر این روایات، اسماء بنت عمیس است. چند نکته قطعی در تاریخ وجود دارد و یکی از آنها این است که اسماء در سال پنجم بعثت از مکه همراه شوهرش به حبشه رفت و پانزده سال در آنجا ماند و سال هفتم هجرت همزمان با فتح خیبر به مدینه بازگشت. این دو حادثه نزد مورخان متفقعلیه است و از تواتر نیز گذشته است. اگر زمان رد الشمس، قبل از پایان رمضان سال هفتم باشد اسماء در این حادثه حضور ندارد. چطور است که همه حضار ندیدند و کسی که در آنجا نبوده، دیده است؟
ضمن اینکه بسیاری از نسخهها میگویند، محل این حادثه صهباء نزدیک خیبر است و در حال بازگشت رخ داده است. بر اساس اطلاعات تاریخی میدانیم همراهان پیامبر (ص) بین 1500 تا 1800 نفرند. آیا ممکن است اسماء ببیند ولی کسی از اینها نبیند؟
پسازاین سخنان حجةالاسلام و المسلمین نجفی، اهم شبهات واردشده به واقعه رد الشمس را چهار شبهه دانست و گفت:
1- یک شبهه این است که آیا نماز امام علی قضا شد؟
2- اضطراب در روایات رد الشمس؛
3- اختلال در نظام تکوین؛
4- عدم گزارش و انتشار این خبر در میان اقوام و ملل گوناگون.
درباره اختلال در نظام تکوین اشکال شد که در پاسخ باید گفت که علمای نجوم که وقوع چنین واقعهای را انکار میکنند، در محور قوانین عادی خودشان صحبت میکنند؛ یعنی بر طبق معیار طبیعی عالم، یکگوشه را خدشه کنید همه به هم میریزد اما اگر از محور قوانین طبیعی بالا و بهجایی برویم که همه حرکاتش با یک اراده صورت میگیرد این مسأله ممکن میشود؟ کدام عالم طبیعی در همه رشتههای علوم مادی میتواند احیاء اموات را انجام دهد؟ آمدن مائده یا اینهمه معجزات برای انبیاء گذشته را چگونه توجیه میکنند؟ آیا شقالقمر را قبول دارند یا نه؟ اینکه اصلاً مورد خلاف نیست.
شیخ مفید روایتی را از امام باقر (ع) نقل میکند که در زمان حضرت حجت (عج) هفت سال خواهد آمد که هر سال آن بهاندازه ده سال کنونی است، پرسیدند: سالها چگونه طولانی میشود؟ فرمود: خداوند به فلک دستور میدهد تا آهسته حرکت کند، راوی پرسید: اینان میگویند: اگر فلک از وضع کنونی تغییر کند فاسد میشود، حضرت فرمود: این سخن زنادقه –بیدینان- است اما مسلمانان راهی به این سخنان ندارند، خداوند ماه را برای پیامبرش دونیم کرد، خورشید را قبل از آن برای یوشع بن نون برگرداند و راجع به قیامت نیز خبر داد که هرروز آن به مقدار هزار سال است.
خداوند میتواند حتی تاریکی یک قسمت را نگه دارد و روشنایی قسمت دیگر را نگه دارد. ما متوجه قدرت خدا نیستیم. میگوییم اگر میخواهد بردارد قسمت دیگر را چه میکند؟ وقتی علت قاهرهای دارد همهچیز را سر جای خود نگه میدارد غیرممکن نیست.
اشکال شد که بعضی از سنتها قابلتغییر و برخی غیر قابلتغییرند. سؤال ما این است که جریان شمس جزو کدام است؟ کدام معجزه است که سنن تکوینی را به هم نریخته است؟ صرف اینکه عادت اینگونه است معنایش این است که باید اینگونه برگرداند؟ اگر حکمتش اقتضاء کرد به خاطر برخی مسائل مهم مانند اظهار معجزه، حتی خود به هم زدن سنت، جزو سنت است؛ یعنی سنت الهی این است که برای نشان دادن حقانیت انبیاء و اوصیاء چنین کاری کند. شما باید دلیل بیاورید که این جریان از سنتهای غیر قابلتغییرند.
درباره اشکال تواتر باید گفت که من مدعی تواتر این جریان نبودم؛ بلکه صحبت خبر ظنی و قطعی کردم و عواملی که موجب قطعی بودن یک خبر میشود را ذکر کردم؛ مانند تواتر. خواستم نمونهای بگویم برای آن مسائلی که به تکتک اخبار، به خاطر ضعف سند اشکال گرفته میشود و تأکید کنم بر این مطلب که نمیتوان به خصوصیات تکتک روایات ملتزم شد و باید قدر متقینی از همه آنها گرفت. آنچه بنده معتقدم، خبر قطعی است که محفوف به قرائن قطعی باشد. شما بایستی آن قرائنی که من آوردهام بیاورید و پاسخ دهید.
در پاسخ به این اشکال که واقعه در معرض دید همه بوده است و بایستی همه میدیدهاند باید گفت که نکته علمی دقیقی دارد. جواب نقضی آن این است که در شقالقمر نیز که اختلافی در آن نیست همین مسأله مطرح است و باید نصف کره زمین این واقعه را میدیدهاند.
یک جواب حلی آن این است که حتی ابن تیمیه که جزو مخالفین مسأله است و تعصبات اموی دارد اقرار دارد که خورشید برای یوشع بن نون بازگشته است و در کتب ما هم زیاد نقل شده است؛ بنابراین در جای دیگر ممکن بودن آن پذیرفته شده است.
بنده معتقدم هر مسأله را با خودش در نظر گرفت. اگر کسی حرف از امور عجیبوغریب میزند دنبال ظاهر نباید بگردیم، معلوم میشود اسرار عجیبی دارد؛ به این معنا اگر گفته میشود خورشید برگشت، شما به دنبال دلیل پیشپاافتاده نباشید، بلکه باید حتماً دلیل اسرارآمیزی در آن نهفته باشد. باید انتظارات را بالا ببریم که چه سری در این قضیه است؟ خداوند میتواند همه جهان را یکسان نگه دارد، جز منطقهای که خورشید در آن برمیگردد. گفته نشده که چنین کاری محال ذاتی و محال وقوعی است.
نکته دیگری که باید به آن توجه داشت گذشت زمان و فاصله با زمان آن واقعه است؛ مثلاً به شما خبر میدهند که امروز در خیابان کناری، حادثه عظیمی واقع شد که چندین نفر کشته شدند. طبیعی است که همگان ناظر باشند و خبرش هم بهسرعت منتشر شود. اینجا اگر در مغازهها رفتیم و دیدیم کسی نقل نمیکند و یک نفر بگوید چنین حادثه عجیبی رخ داد، هیچکس از او قبول نمیکند.
اما اگر حادثهای باشد که ما در آن صحنه نیستیم بلکه هزار سال پیش واقعشده است تا از آن زمان به دست شما برسد با چه مسائلی مواجه میشود؟ بسیاری از رخدادهای مهم دچار همین ابهام شده است. زمان پیامبر (ص)، بلال هر شبانهروز اذان میگفت و همه نیز شنیدهاند. چرا الآن مسلمانان در اذان بلال اختلاف دارند؟ چطور به ما نرسیده است؟ چرا در وضوی پیامبر (ص) اختلاف است؟ چرا در نماز پیامبر (ص) و همه اجزاء آن اختلاف است؟ معلوم میشود بهمرورزمان حوادثی که دراینبین واقع میشود پنهان میشود. باید قبول کرد که بنیامیه در این میان است. فخر رازی با همه علمیتش قبول کرده است امام علی (ع) در حجة الوداع نبوده است، درحالیکه پیامبر (ص) او را روی دست گرفته است و چند ده هزار نفر دیدهاند؛ بنابراین درست نیست که حتماً باید به دست ما میرسیده است.
در ادامه آقای دکتر اللهاکبری توجه حضار را به مقاله حجةالاسلام و المسلمین نجفی جلب کرد و گفت: در روایت رد الشمس در زمان خلافت امیرالمؤمنین (ع)، گفتهشده که عبور ایشان از سرزمین بابل در ششم شوال سال سیوسه هجری بوده است، درحالیکه یقینیات تاریخ به ما میگوید حضرت علی (ع) تا سال سی و ششم هجری پا به سرزمین عراق نگذاشت.
در جای دیگر، به نقل از عبد الحسین نیشابوری، زمان رد الشمس اول را سال هفت یا هشت هجری میداند. درباره رد الشمس دوم یکبار آمده است که امام علی (ع) از صفین برمیگشت و در نقل دیگری آمده است که از جنگ با خوارج بازمیگشت. صفین در ماه صفر سال 36 هجری و آتشبس در 18 صفر رخ داد و بر این اساس اگر یک ماه نیز درراه برگشت باشند تا به کوفه برسند به ابتدای ربیعالثانی و طبعاً به شوال نخواهد رسید. اگر در جنگ با خوارج بوده است این جنگ در سال 37 هجری رخ داده است؛ بنابراین باید همه شواهد مثبته و نافیه را جمع کنیم و بسنجیم و نتیجه بگیریم.
ضمن اینکه روایات بسیار متعدد است، به همین جهت علامه مجلسی هفده مورد را یکجا آورده است و میگوید این مقدار واقعه متعدد رخ داده است. در روایت سرزمین بابل، دو خبر است که فقها به آن استناد کردهاند که نماز در سرزمین باتلاقی مکروه است. در آنجا گفتهاند غروب نکرده است و از وقت فضیلت گذشته است؛ زیرا قضا شدن با عصمت سازگار نیست.
در این خبر الی ماشاءالله شواهد معارض وجود دارد و اضطراب متن نیز وجود دارد. اگر خبر محفوف به قرینه را بپذیریم با این دو مورد سازگار نیست. در خبر بابل آمده است که امام از صفین بازمیگشت؛ یعنی 40 هزار نفر همراه ایشان بودهاند. چطور این واقعه را چند نفر دیدهاند ولی این تعداد زیاد ندیدهاند؟
همآنقدری که ممکن است انگیزه برای پنهان کردن فضایل امام (ع) وجود داشته باشد چندین برابر برای تخریب ایشان انگیزه وجود دارد. از نظر من خطی تخریبی وجود دارد که مبدع آن بنیامیه و احزاب مخالف هستند. آنها روایتی را ساختهاند که ظاهر زیبایی دارد ولی در محتوا اثبات یک رذیلت مهمتر است؛ یعنی امام علی (ع) برای یک امر مکروه، واجب عینی را ترک کرده است.
در رد الشمس قبلی، برای یک امر مستحب مؤکد، واجب عینی را ترک میکند. وقتی پیامبر (ص) نماز عصر میخواند امام علی چه میکرد؟ آن امام علی (ع) که میشناسم نمازش را اول وقت و فرادا میخواند و در هیچ خبری نیست که حضرت با اشاره نماز میخوانده است.
بحث این است که نماز قضا شد غروب شد؛ یعنی امام معصوم، واجب عینی را میگذارد قضا شود؛ یعنی با کراهت نماز میخواند بهتر نبود تا اینکه نمازش قضا شود؟ مطلب دیگری که در اینجا مطرح میشود این است که اگر خورشید دوباره طلوع کرد پسنماز دیگری نیز واجب میشود؟
استاد درباره روایت محفوف به قرینه فرمودند. اشکال این است که در باب خبر اسماء، دهها شاهد معارض وجود دارد -با اینکه شواهد مثبت نیز وجود دارد- از جهت زمان، مکان، افراد حاضر و افراد غایب. آیا خود پیامبر نماز عصر خوانده بود؟ آیا سابقه دارد نزول وحی سه ساعت طول بکشد که امام علی (ع) نمازش قضا شود؟
درباره قدر متیقن گیری نیز باید گفت که اگر خبر متواتر نیست قدر متیقن ندارد. بلکه باید تکتک اخبار را بررسی کنیم. باید یکچیز ثابتی باشد، نه اینجا که همه عوامل یک خبر مضطرب است. جامع خبر باید درست باشد تا قدر متیقن بگیریم.
در مورد این بحث که آیا خداوند میتواند؟ محل بحث ما نیست. شکی نیست که خدا هر کاری را میتواند انجام دهد اما کاری که معقول و از روی حکمت باشد.
گفته شد که در اخبار بازگشت خورشید برای یوشع بن نون آمده است. این مسأله حتی برای حضرت سلیمان نبی (ع) نیز آمده است و همین شبهه ما در این دو قسم نیز مطرح است. اگر هم آیهای از قرآن به این مطلب دلالت دارد باید صریح آیه دلالت کند نه اینکه تأویل شود.
فرمودند که ممکن است در طول زمان اتفاقاتی بر سر یک واقعه بیفتد. این مطلب در هر دو طرف (نقل فضایل امام علی (ع) یا انکار آن) ممکن است. اگر خبر متواتر و مشهور است در همه نسلها متواتر است و اگر چیزی میسازند تا زمانی که مکتوب نشده است میتوانستند اضافه کنند.
در بخش پایانی این نشست چند نفر از حضار سؤالات خود را مطرح کردند و در پایان نیز اساتید مذکور، به آنها پاسخ گفتند.
1- چرا هر معجزهای که نقل میشود معادلش در قوم بنی اسراییل یافت میشود؟ آیا علامت خاصی ندارد؟ اگر تبارشناسی کنیم میبینیم که خطی از اهل سنت روایات رد الشمس را مطرح کرده است که وابسته به خط حدیثی عراق است. خط جریان بصری وارد این بحث نشده است. با توجه به اینکه خط جریان کوفی به امام علی نزدیک است. بنده با آقای اللهاکبری موافق نیستم که بنیامیه ساخته باشند بلکه فضیلت نگاری است. در علمای امامیه برخی از آقایان سند این روایت را نقل کردهاند و آن را مشکل دانستهاند؟
2- نمونهای برای اضطراب روایات ذکر میکنم تا درزمینهٔ نوع روایات مربوط به فضایل و مناقب به آنقدر جامع برسیم. اگر روایات مربوط به ذوالقرنین را ببینیم دارای اضطراب است. ملک یا آدم بودن او، در کدام سرزمین بوده است؟ کوروش بوده یا پادشاه حمیر و مواردی ازایندست. هرکدام از این روایات را نگاه کنیم غیرمعقول است. آیا میتوانیم اصل این روایت را کنار بگذاریم؟ ما میتوانیم با همه زیروبمهای فراوان به یک نقطه اشتراک برسیم.
3- ما در تحقیقاتمان درباره استناد به روایات اهل سنت دچار یک اشتباه در نقل میشویم. یک روایت را از اهل سنت میگیریم و میگوییم که الفضل ما شهدت به الاعداء، درحالیکه اگر فضای روایت را نگاه کنیم با مسائلی روبرو میشویم. آنها برای تطهیر صحابه مطالبی را ذکر میکنند و در کنار آن برای امام علی نیز رد الشمس نقل میکنند.
4- حاجآقای نجفی برای اثبات این قضیه مکرراً استناد به شقالقمر و دیگر معجزات میکردند. سؤال این است که چه جای معجزه بود؟ آیا بنایی بود که اینجا معجزه رخ دهد؟ بحث اصلی در توانستن یا نتوانستن خداوند نیست. بلکه ما میخواهیم یک واقعه را از منظر تاریخی موردبحث قرار میدهیم که آیا اتفاق افتاده است یا نه؟
5- در حدیث دوم رد الشمس زمانی که امام علی (ع) به یکی از یاران خویش میفرمایند اذان بگو، آن شخص تعجب میکند. اگر هر دو مورد رد الشمس در زمان امام علی (ع) رخ داده است چطور میشود که او با تعجب سؤال کند که الآن چه وقت اذان عصر است؟ درحالیکه چنین شخصی باید پیشزمینه ذهنی در این زمینه را میداشت.
آقای دکتر اللهاکبری در جملهای کوتاه گفت: حرف ما این است که اگر روشی در تحقیق داریم اخبار را به آن عرضه میکنیم و اگر مطابق بود میپذیریم، نه اینکه بر طبق ذائقه عمل کنیم.
پسازآن حجةالاسلام و المسلمین نجفی در پاسخ به برخی سؤالات گفت: اصلاً مسأله قضا شدن نماز امام علی (ع) ثابت نیست و از این روایات چنین مطلبی برنمیآید. حرف ما این است که تکتک روایات را نمیشود مدنظر قرارداد ما از مجموع یک قدر متیقن میگیریم. در روایت آمده است: «غابت او کادت ان تغرب». یکی میگوید غابت، دیگری میگوید کادت. اضطراب در روایات وجود دارد ولی رد الشمس در همه آنها هست.
درباره اینکه نماز امام به تأخیر افتاده است، بهعنوانمثال اگر پدر شما اول وقت نماز بگوید نان بگیر، این کار بر نماز اول وقت اولی است.
در جای دیگری گفته شد که اسماء بنت عمیس در آن زمان در مدینه نبوده است. مگر از وحی صحبت میشود؟ اسماء تنها راوی این روایت نیست، بلکه سیزده راوی دارد و حتی این روایت از طریق اهلالبیت (ع) نیز نقل شده است. همچنین روایات زیادی داریم که اسماء در زمان ولادت سید الشهداء (ع) بوده است. خود اهل سنت گفتهاند اسماء هنگام فتح خیبر آمده است. علاوه بر این، محل وقوع رد الشمس مورد اختلاف است که صهباء بوده است یا خود مدینه.