میثم امینیان / با همکاری محمد صادق غلامی
نشست «اولین اربعین حسینی» با سخنرانی حضرت آیتالله محمدهادی یوسفی غروی و حضور سیره و تاریخپژوهان در سالن همایشهای پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامی برگزار شد.
کتاب کامل الزیارات
سخنران، در ابتدای این نشست به روایت کتاب کامل الزیارات بهعنوان قدیمیترین منبعی که به اربعین پرداخته است اشاره کرد و در مورد این کتاب گفت: یکی از کتابهای معتبر احادیث شیعه کتاب کامل الزیارات ابن قولویه محمد بن جعفر بن قولویه استاد مرحوم شیخ مفید است. ابن قولویه متوفای سال 369 است که برخی معتقدند 370 هجری است.
ظاهراً برای اولین بار مرحوم علامه امینی قبل از تألیف الغدیر، این کتاب را تحقیق کردهاند. آیتالله خویی دو کتاب کامل الزیارات و تفسیر علی ابن ابراهیم قمی را توثیق کرده است.
یکی از اخبار معتبری که در این کتاب وجود دارد این روایت است: «بسنده عن زاره بن احمد شیبانی يَا زُرَارَةُ إِنَ السَّمَاءَ بَكَتْ عَلَى الْحُسَيْنِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالدَّمِ وَ إِنَّ الْأَرْضَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالسَّوَادِ وَ إِنَّ الشَّمْسَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالْكُسُوفِ وَ الْحُمْرَةِ وَ إِنَّ الْجِبَالَ تَقَطَّعَتْ وَ انْتَثَرَتْ وَ إِنَّ الْبِحَارَ تَفَجَّرَتْ وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً عَلَى الْحُسَيْنِ ع»
زراره نقل میکند که امام صادق علیهالسلام به من فرمود زراره آسمان تا چهل روز بر حسین علیهالسلام با خون گریست و زمین تا چهل روز با سیاهی گریست. حالا منظور از این سیاهی در زمین و نشانهی گریه زمین در این روایت چیست؟ این مسأله جنبه غیبی دارد. ان شاء الله وقتی خدمت امام صادق علیهالسلام یا خدمت امام زمان علیهالسلام رسیدیم معنی اینها را میپرسیم؛ و آفتاب تا چهل روز با کسوف و قرمزی در آسمان بر امام حسین علیهالسلام گریست.
سؤالی در اینجا مطرح میشود که مگر سرخی افق، قبلاً نبوده یا کمتر بوده و بعد از قتل امام حسین علیهالسلام بیشتر شده؟ در ادامه میگوید: ملائکه بر امام حسین علیهالسلام تا چهل روز گریه کردند.
آن چیزی که در این روایت مدنظر ما است همان چهل روز است که مؤید زمینه اینکه عزاداری است که تا چهل روز بعد از شهادت، عزاداری میکنیم.
مرحوم شیخ طوسی در کتاب تهذیب که یکی از چهارکتاب معتبر اخبار ائمه اطهار علیهمالسلام که در نزد شیعه است با سند خودش از یکی از اصحاب امام صادق علیهالسلام بنام صفوان مهران جمال نقل میکند: «قَالَ لِي مَوْلَايَ الصَّادِقُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ فِي زِيَارَةِ الْأَرْبَعِينَ تَزُورُ عِنْدَ ارْتِفَاعِ النَّهَارِ» امام صادق علیهالسلام به من در باره زیارت اربعین فرمود.
اینجا کلمه اربعین از قبیل ارسال مسلمات است و آن را مفروغ عنه گرفتهاند؛ به این معنا که احتیاج به توضیح دادن ندارد. مخاطبین یعنی کسانی که این خبر امام صادق علیهالسلام میشنوند معنای اربعین را میدانند وگرنه اگر صفوان بن مهران احتمال میداد که این اربعین، نامعلوم باشد توضیح میداد. در ادامه میفرماید: «تزور عند ارتفاع النهار» آن حضرت را در روز اربعین در وقت چاشت و زمانی که آفتاب برآمده باشد زیارت کن. امام صادق (ع) در ادامه متن زیارت را ذکر میکند. عمدتاً متن زیارت اربعین همین مقدار است و تقارب عجیبی با متنی که از جابر انصاری نقل شده است دارد؛ بنابراین، اینکه آیا موردعنایت حضرت امام صادق علیهالسلام بوده است که زیارتی را که به صفوان بن مهران میآموزد همان زیارتی باشد که جابر خوانده است و آیا عنایت خاصی در کار بوده بههرحال باب احتمال واسع است.
خبر شیخ طوسی در کتاب التهذیب
خبر دیگر معروف در این زمینه که معروفتر از این دو خبر است، خبری است که شیخ طوسی در کتاب تهذیب خودش آورده است. امام حسن عسکری (ع) فرمودند: عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ صَلَاةُ الْخَمْسِينَ وَ زِيَارَةُ الْأَرْبَعِينَ وَ التَّخَتُّمُ فِي الْيَمِينِ وَ تَعْفِيرُ الْجَبِينِ وَ الْجَهْرُ بِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ*.
در اینجا کلمه «خمسین» آمده است و در کتاب دیگر مرحوم شیخ طوسی (مصباح المتهجد) عبارت «احدا و خمسین» آمده است که ظاهراً اینجا «احدا» از قلم افتاده باشد. مرحوم شیخ طوسی با اینکه در تهذیب با عنوان یکی از چهارکتاب اصلی حدیث شیعه نقل کرده مع ذالک مرسل نقل کرده و سندی براش نیاورده است. امام حسن عسکری (ع) فرموده است که نشانه مؤمنین به ما پنجتا است پنجاه رکعت (در خبر دیگر پنجاهویک رکعت) نماز و زیارت اربعین[1] و خاتم انگشتر را در دست راستشان بکنند و سجده کردن بر خاک[2] و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم در نماز. این بعضی از فقراتش احتیاجی به توضیحات دارد که بعد میآید.
در سفر تبلیغی که به امارات در مسجد الزهراء داشتم[3] فرصت را غنیمت شمردم و کتاب «الهدایه الکبری» خصیبی را مرور کردم و به این خبر برخوردم. حسین بن حمدان که متعلق به قرن سوم هجری است سندی از خودش تا امام حسن عسکری علیهالسلام نقل کرده است و این خبر را آورده است ولی برای مؤمن پانزده علامت ذکر کرده است که پنج علامت آن با روایات دیگر مشترک است. من اینطور فهمیدم که مرحوم شیخ طوسی این خبر را دیدهاند و به خاطر اینکه خصیبی نقل کرده، به آن اعتماد نکردهاند. پنج صفت از این پانزده صفت را که در این خبر منفرد نبوده و اخبار دیگر مؤید داشته یعنی این علامات مؤمن در روایات دیگر هم آمده ولی به این صورت دستهبندیشده را آورده است. او این خبر را بهعنوان خبر مرسل آورده است؛ زیرا اگر میخواست اسناد بدهد اسنادش به همین شخص نامعتبر یعنی حسین حمدان بود.
مرحوم شیخ طوسی[4] در کتاب «مصباح المتهجد» بهصورت «صلاة احدا و خمسین» آورده است که ظاهراً رجحان دارد. در درایه قاعدهای وجود دارد که اگر بین احتمال حذف و احتمال اضافه مردد شدیم، احتمال اضافه، ابعد است؛ زیرا احتیاج به تعمد دارد اما احتمال حذف بسیار طبیعی است و زیاد اتفاق میافتد؛ مثلاً ضیق بصر و قلم میشود.
پس این احتمال وجود دارد که در تهذیب، «احدا» از قلم شیخ طوسی یا مستنسخین افتاده باشد اما در «مصباح المتهجد» آورده شده است. احتمال اضافه تعمدی نمیدهیم که بگوییم شیخ طوسی خودش اضافه کرده است.
در مورد عبارت «و فی التختم بالیمین» نکتهای بگویم. کتاب روح البیان یکی از کتابهای تفسیری قرآن از اهل سنت است. بروسوی در این کتاب از کتاب «عقد الدرر و اللئالی» نقل میکند: «قال ان ترک السنة سنة اذا صارت لاهل البدعه» او این را یک قاعده ذکر کرده که اگر ترک سنت شعار اهل بدعت شود سنت میشود. او در تطبیق این معنا، مسأله «تختم به یمین» را مثال زده و اعتراف کرده است که تختم به معنای صحیحش نه به معنای امروزه، «فانه فی الاصل سنة». پیغمبر اکرم (ص) در یمینش تختم می کرده است «لکن صارت شعار اهل البدعة و الظلمه» او از شیعه تعبیر به اهل بدعت و تاریکی میکند که این سنت، به شعار آنها تبدیل شد. «صارت سنة ان یجعل خاتم فی خنسر ید الیسری فی زماننا»
البته ما نیز مشابه این مطلب را داریم که میگوییم: «الرشد فی خلافهم» ولی این مطلب انحصار به باب تعادل و تراجیح دارد و جایی است که ازهرجهت بین دو خبر متعارض هیچ مرجح دیگری پیدا نکردهایم. یکی از مرجحات این میشود که از درد ناچاری اگر یکی از این دو، مطابق با سیره و روش مخالفین باشد کنار گذاشته شود. این مسأله بعدازاین است که اهل سنت چنین ملاکی را قرار دادند.
اعتراف آقای بروسوی در تفسیر روح البیان به اینکه سنت نبوی انگشتر در دست راست کردن است اما به این دلیل که نشانه اهل بدعت (شیعه) شده است لذا ما خلاف سنت عمل میکنیم تا مطابق اهل رفض نباشیم مصداق «البادئ اظلم» است.[5] البته مخفی نباشد در تحف العقول در نامهای از امام هادی علیهالسلام نقل است که به شیعیانشان در اهواز نوشتند: شما ملتزم شدید انگشترهای خود را در دست راست خود بپوشید. این در حالی است که اصطلاحاً با این نشانه، گاو پیشانیسفید شدهاید. انگار امام، گله میکند که اینقدر مظاهر تشیعی علنی و بارز نشود.
تسطیح قبور از نشانههای مؤمنین
امام شافعی و حتی ابوحنیفه و مالک و احمد اعتراف دارند که اصل سنت در قبرها، تسطیح است. اینکه قبرها مسطح باشد و برآمده نباشد. اینها گفتهاند «الا و لا التسنیم» تسنیم یعنی درست کردن سنام. سنام به معنای کوهان شتر است و معنایش این است که قبور را مانند کوهان شتر قرار ندهند.
متأسفانه الآن وقتی وارد وادیالسلام نجف میشوید میبینید اکثر قبرها به این صورت است. البته این از نواصب سنیگری است که در میان عربهای شیعه نیز مانده است. حتی یک مورد صاحب میتی که مقیم قبرش بود وقت پوشاندن بنای قبر به او گفته شد که شما مؤمن و متدین و مقید هستید شما دیگر چرا؟ مگر نمیدانید تسطیح، سنت اهلبیت علیهمالسلام است؟ جلوی مردم گفت: «اتریدوا ان یحسبونی عجمی» میخواهید من را عجم حساب کنند؟
قبرهایی که در وادیالسلام به همین صورت سنتی با پشت صاف و ارتفاع کم حداقل یک وجب بنا شده است نشانه قبور فارسها و ایرانیها است. «و قال الغزالی والماوردی ان تسطیح القبور هو المشروع لکن لما جعلته الرافضه شعارا لها عدلها عنه التسلیم» این نقلها و این اخبار را از این کتب حدیثی اهل سنت که میبینید بر این مبنا است که به این دلیل که نشانه شیعه شده است با آن مخالفت میکنند وگرنه اعتراف میکنند که مطابق با سنت نبوی است.
مرحوم آیتالله شهید سید محمد قاضی طباطبایی در کتاب تحقیق اربعین اش که در طول سه سال تبعیدی به دهات خلخال پیش از پیروزی انقلاب نوشت اینگونه عربیات را آورده است و من حدود صد صفحه از آنها را آوردهام.
تسطیح قبور در علامت پنجگانهای که مرحوم شیخ طوسی آورده نیامده است اما درجاهای دیگر آمده است. ظاهراً در همان خبر پانزده نشانهای که خصیبی در کتاب «الهدایه الکبری» نقل کرده بود آمده است.
عدم تشبه به یزید
کما قال مؤلف عقد الدرر و اللئالی: «لاینبغی للمومن ان یتشبهه بیزید ملعون» برای مؤمن شایسته نیست که خودش را شبیه به یزید ملعون کند. جالب است با اینکه خودش از اهل سنت است یزید را ملعون خطاب میکند. «فی بعض الافعال یعنی یجعل یوم العاشورا یوم عید» همانطور که یزید روز عاشورا را عید حساب کرده است ما نباید شباهت به یزید داشته باشیم و این روز را عید حساب کنیم. در زمان عثمانیان ظاهراً عقلای آنان، این روز را بهروز اول محرم منتقل کردهاند و نامش را «عید سنة الهجریه» گذاشته اند.[6]
بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم
از عبادله خمسه نقل شده است که پیغمبر اکرم (ص) در نماز بسم الله الرحمن الرحیم را بلند میگفتند. این مطلب را خود اهل سنت روایت کردهاند. «و اما ان علی بن ابیطالب علیهالسلام کان یجهر بالتسمیه فقد ثبت بالتواتر» یعنی اینکه امیر المومنین بسم الله را آشکار میگفته با تواتر ثابتشده است و احتیاج به ذکر سند خاص ندارد. «ثم قال و من اقتدی فی دینه بعلی بن ابیطالب فقد اهتدی و الدلیل علیه قوله صلی الله علیه واله اللهم ادر الحق مع علی حیث دار» این مطلب در تفسیر فخر رازی جلد اول صفحه 25 آمده که از بیهقی نقل کرده است. همچنین در جای دیگر همین تفسیر آمده است: «قالت الشیعة السنة هی جهرة بالتسمیه سواء کانت فی الصلاة جهریة حتی السریه و جمهور فقهاء یخالفونهم» منظور از فقها، اهل سنت است «و اطباق کله علی ان علیا کان جهر ببسم الله و ذلک یدل علی کونه مفتخرا بذلک» امیرالمومنین (ع) جهر به بسم الله می کرده و انگار به این کار مفتخر بود و اعتنایی نداشت که کسانی از صحابه به روش برخی از دیگر خلفا، جهر به بسم الله را در همهجا نمیگفتند.
فخر رازی ادامه میدهد: «لا شک ان هذا مستحسن فی العقل فیکون فی الشرع کذالک و مثل هذا کیف یلیق بالعاقل ان یسعی فی اخفائه[7] بسم الله فالدلائل عقلیة موافقة لنا»[8] این چه عقلی است که بگوید مسلمان در صدد اخفای آن باشد؟ «عمل علی بن ابیطالب معنا» عمل علی بن ابیطالب احدی از لحاظ تاریخی تشکیک نکرده است. «و من اتخذ علی بن ابیطالب امام لدینه فقد استمسک بالعروة الوثقی فی دینه و نفسه و هذه حجة قویة فی نفسی راسخة فی عقلی لاتزول البته بکلمات المخالفین و ان علیا علیهالسلام کان یبالغ فی الجهر بالتسمیه خلافا لمعاویه فلما وصلت الخلافه الیه بالغ و ابنائه فی الاهمال» اما وقتی که نوبت به معاویه شد بنی امیه و بنی مروان مبالغه کردند در اینکه جهر به بسم الله را اهمال کنند.
«ذکر زکریابن محمد قزوینی فی کتابه عجائب المخلوقات[9] قال فی الیوم الاول من شهر صفر عید بنی امیه حیث ادخل فیه راس الحسین (ع) بدمشق» مشهور است که روز اول ماه صفر عید دیگری برای بنی امیه بود. ثم قال: «و فی العشرین منه رد راسه الی جثته» یکی از متون قدیمه ای که تصریح به این دو مطلب دارد که روز اول ماه صفر سر مقدس امام حسین علیهالسلام به دمشق وارد شده است و روز بیستم به کربلا بازگشته همین کتاب است که هر دو را در یک جا جمع کرده است.
خبر ابوریحان بیرونی
حدود 150 سال پیش از او ابوریحان بیرونی[10] در کتاب «آثار الباقیه من القرون الخالیه» صفحه 331 نوشته است: «قال و فی العشرین من صفر رد رأس الحسین علیهالسلام الی جثته بکربلاء و فیه زیاره حرمه له فی الاربعین بعد انصرافهم من الشام» این یکی از متون تاریخی معتبر است که معتقد است در روز اربعین که روز بیستم ماه صفر است وقتی که اهلبیت از شام برگشتند امام را زیارت کردند. «و نقل سبط ابن الجوزی فی کتابه تذکرة الخواص الامه بخصائص الائمه عن هشام بن محمد بن صائب کلبی کوفی نسابه مورخ انه قال ان رأس الحسین علیهالسلام رد مع الصبایا لما ردوا الی المدینه.» سر بریده مقدس امام حسین علیهالسلام را به صبایای اهلبیت امام حسین علیهالسلام واگذار کردند که البته ظاهراً صحیح تر این است که به بزرگ صحابه یعنی امام زین العابدین علیهالسلام برگرداندند. «و دفن مع الجسد الشریف» و باز این هم تصریح به این است که به کربلا برگشت و سر به جسد ملحق شد.
در اینجا خوب است خبری را نقل کنم. این خبر هم در مقتل معتبر ابی مخنف است و هم مرحوم شیخ مفید در ارشاد آورده و هم صد سال قبلش طبری در تاریخ آورده است. در این خبر آمده است که در همان جلسه اولی که یزید در کاخش منعقد کرده بود و صبایا و سرمقدس امام حسین علیهالسلام را وارد کردند و گذاشتند و صدای حضرت زینب علیهالسلام بلند شد، زن یزید، هند بنت عامربن کریز وارد مجلس شد و با صدای جیغ وار با صدای حسین فریاد زد: «أراس الحسین بن فاطمه» این سر حسین فرزند حضرت زهرا است؟ یزید به ناچار بلند شد و عبایش را روی سر زنش انداخت و گفت: «اعولی علیه فانه صریخة بنی هاشم عجل علیه ابن زیاد والله لقد کنت ارضی منه بدون قتل الحسین من ابن زیاد.» تعبیر میکند البته نمی خواهیم بگوییم این کلمات واقعی و حقیقی اوست اینها نفاق بازی او است اما بالاخره یک همچنین شخصی اظهار چنین مطلبی کرده و اظهار بیزاری حتی از قتل امام حسین علیهالسلام کرده است دیگر نمی تواند کارهای دیگر وارونه این معنا را انجام دهد؛ مثلاً اهلبیت را به خرابه بفرستد تا در آنجا زندگی کنند بلکه خود اون محل کاخ معاویه محله خراب است که همین الآن نیز نامش همین است. علت آن این است که وقتی عربها وارد شام شدند یعنی خالد بن ولید از یک در و ابوعبیده جراح از در وارد شد رومیان خانه های کاخ مانند شان را رها کردند و از در دیگر دمشق رفتند. ولذا این خانه ها تا مدتی مهمل ماند و لذاست که از این خانه ها به محله خراب تعبیر شد که کاخ معاویه و کاخ یزید هم همانجا بود و در همین خبر معتبر دارد که «خزیهم الی دارک» دست اینها را بگیر و به کاخت ببر. همانجا هند دستور میدهد که زنان بنی امیه با لباس حِداد[11] یعنی با لباس عزاداری یعنی سیاه بیایند و سه روز اقامه ماتم در کاخ یزید بر حسین علیهالسلام شد.
آن قضیه دختر امام حسین علیهالسلام یا دخترکی از خاندان امام حسین علیهالسلام که این تعبیری است که عمادالدین طبری شیعی کرده است همین خبر عمادالدین طبری را نقل میکند که در خود کاخ یزید سر صدای بچه ای به گریه بلند شد و نیمه شب بوده و او پرسید چه خبر است؟ و به او گفتند و گفت که سر پدرش را برایش ببرید و چون سر را تقویر کرده بودند یعنی برای اینکه بتوانند سر را از کوفه به شام بفرستند و قسمت های گوشتی متعفن نشود قسمتهای گوشتی را بریده بودند و حتی زبان را بریده بودند و و چشم ها را تخلیه کرده بودند لذا است وقتی دختر سر را به این صورت دید رنجور شد و سه چهار روز بعد از دنیا رفت.[12]
به هر صورت رد رأس به خود امام زین العابدین علی القاعده صورت گرفته است.
«من علماء الشیعه قال سید نعمت الله جزایری فی کتابه الانوار النعمانیه و قال خرج علی بن الحسین علیهالسلام من الشام به نصف فردَ معه رأس ابیه حسین بن علی علیهالسلام الی جسده شریف به کربلا و لذالک قال الشبلنجی مصری ذهبت الامامیه الی انه اعید رأس الحسین الی جثته و دفن فی کربلا یوم الاربعین و قال الفقیه ابن نما الحلی فی کتابه مثیر الاحزان و لما مرّ عیال الحسین علیهالسلام بکربلا وجدوا جابرالانصاری و جماعة من بنی هاشم قد قدموا لزیارته فی وقت واحد فتلاقوا بالحزن و نوحه علی ذلک المصاب» این سه سطر را ابن طاووس اضافه کرده است. «وَ لَمَّا رَجَعَ نِسَاءُ الْحُسَيْنِ ع وَ عِيَالُهُ مِنَ الشَّامِ وَ بَلَغُوا الْعِرَاقَ قَالُوا لِلدَّلِيلِ مُرَّ بِنَا عَلَى طَرِيقِ كَرْبَلَاءَ فَوَصَلُوا إِلَى مَوْضِعِ الْمَصْرَعِ فَوَجَدُوا جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيَّ رَحِمَهُ اللَّهُ وَ جَمَاعَةً مِنْ بَنِي هَاشِمٍ وَ رِجَالًا مِنْ آلِ رَسُولِ اللَّهِ ص» ما نفهمیدیم این رجال من آل الرسول در روز اربعین چه کسانی بودند که به کربلا رسیدند و هیچ اسمی از آنها برده نشده است.
«قَدْ وَرَدُوا لِزِيَارَةِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ ع فَوَافَوْا فِي وَقْتٍ وَاحِد.» وافوا در جایی گفته میشود که تصادفی به هم برسند.
«وَ تَلَاقَوْا بِالْبُكَاءِ وَ الْحُزْنِ وَ اللَّطْم» شاید این مستند سینه زنی ها باشد «وَ أَقَامُوا الْمَآتِمَ الْمُقْرِحَةَ لِلْأَكْبَادِ وَ اجْتَمَعَ إِلَيْهِمْ نِسَاءُ ذَلِكَ السَّوَادِ فَأَقَامُوا عَلَى ذَلِكَ أَيَّاما» در جای دیگر آمده است که آنها سه روز ماندند و عزاداری کردند که این هم عطف به آن سه روزی میشود که در کاخ یزید عزاداری کردند.
«و قد ترجم لجابر الرجالییون فی کتبهم و قالوا عنه کان یمر بمجالس اهل المدینه و یقول علی خیر البشر و من اباء فقد کفر و معاشر الانصار ادبوا اولادکم بحب علی علیهالسلام فمن ابی فانظروا فی شأن امه و الذی رواه عنه الخبر زیارته للحسین فی یوم الاربعین هو عطیة العوفی الکوفی ابوالحسن.» در کتاب طبقات در مورد عطیه آمده است: «ولد علی عهد علی علیهالسلام من ام ولد رومیه» از موالی بوده است «و یرون عنه خبر مولده یقول اخذنی ابی الی امیرالمومنین بالکوفه و طلب علیه ان یسمینی» که احتراما اجرای سنت را از امیرالمومنین خواسته که خود این هم دلالت بر موالات پدرش دارد. «فقال علیهالسلام هذا عطیة الله» وقتی بچه را میخواست به او برگرداند به او گفت هذا عطیة الله لذا اسمش را عطیه گذاشت. «فسمیتُ عطیةَ عین لی مأة درهما عطاه لابی»
«خرج عطیه فیمن خرج علی حجاج بن یوسف ثقفی بعد حزیمته حرب عطیة الی فارس الشیراز فکتب حجاج الی عامل شیرازمحمدبن قاسم ثقفی[13] ان یطلب عطیة فیکلفه بلعن علی علیهالسلام فان فعل والا فیحلق لحلیته و راسه و یضربه اربعه مأة سوط» او را چهارصد تازیانه بزنند چرا که قبول نکرده است به امیر المومنین علیهالسلام ناسزا بگوید. «فطلبه محمد بن قاسم ثقفی حتی وجده و فعل ذلک فلما والقتیبة مسلم الباهلی خراسان ذهب الیه عطیه فکان فی خراسان حتی ولی العراق عمربن حبیره فکتب الیه عطیه یطلب الیه ان یأذن له للعود الی العراق فاذن له و رجع و عاش» والذی روا عنه الخبر کسی که از عطیه خبر زیارت جابر را نقل کرده سلیمان بن مهران اعمش است که از موالی کوفه بوده است.
پی نوشت:
[1]. اگر قرار بود اربعین مبهم و مجهول باشد و ذهن مخاطبین شیعه با اطلاق اربعین به یک معنای مطلوب مرغوب صحیح منصرف نمی شد حتما بیان می شد. لو کان لبان.
[2]. جبین بین دو جبهه چپ و راست است. عفا در عربی به معنای خاک است. «علی الدنیا بعدک العفا» یعنی بعد از تو خاک بر سر دنیا. عفا به معنای خاک است کما این که عفو هم یعنی گذشت، تشبیه به این است که غالبا بشر و حتی حیوانات اگر می خواستند چیزی را مخفی بکنند غالبا زیر خاک مخفی می کردند. این تشبیه شده است. عفو یعنی بر روی گناهان طرف مقابل خاک می پاشد. پس تعفیر الجبین یعنی جبهه به خاک مالیدن یا به خاک ساییدن یعنی در سجده ها بر خاک سجده کردن.
[3]. در یک سفر تبلیغی به امارات در مسجد الزهرا شارجه دیدم شخصی پیش از ظهر داخل کتابخانه آن جا به دنبال کتابی می گردد. از این که ریش بلند و دامن کوتاه بود فهمیدم سلفی است. معلوم شد به دنبال کتاب هدایت الکبرای خصیبی می گردد. او شنیده بود که در این کتاب، اخبار غلوآمیز وجود دارد. همه درباره این نویسنده گفته اند: غال فاسد المذهب.
[4]. ظاهرا کتاب مصباح جزء آخرین کتابهایی است که در نجف اشرف نوشته شده است. وفات ایشان حدود 460 هجری است تالیف این کتاب متاسفانه تاریخ دقیقی ندارد اما ظاهرا حدود 450 هجری تالیف شده است. مصباح المتهجد یعنی حدود یک ده سالی قبل از وفات مرحوم شیخ طوسی نوشته شده است.
[5]. کما قال شیخ عبدالرحمن دمشقی فی کتابه رحمت الامة فی اختلاف الائمه آقای شیخ عبدالرحمن دمشقی در کتاب رحمت الامه فی اختلاف الائمه این بر خلاف معنی صحیحی است که ائمه ما برای اختلاف امتی رحمت کرده اند. در احتجاج شیخ تبریزی البته منابع دیگر هم دارد از حضرت امام کاظم علیه السلام می پرسند که معنای امتی از اصل حدیث می پرسند که آیا این حدیث از جد شما پیغمبر اکرم درست است که اختلاف امتی رحمه حضرت می فرماید بله و لذا سائل سوال می کند که یعنی چه که اختلاف امت رحمت باشه یعنی اتفاقشان عذاب باشد حضرت می فرماید لیس حیثما تظهر و بعد خوبه که از خودم بگم اون اوایل طلبگی وقتی که دیدم عبارت این که وقتی حضرت مسلم وارد کوفه شد اخذت الشیعة تختلف علیه و ما به تعبیر عربی شنیده بودیم اختلفوا الیه نه علیه و لذا شدرسناش می کردیم و او تختلفوا الیه را می کردیم تختلف علیه بعد متوجه شدم که این اختلاف به معنی اون اختلاف نیست موضع خلاف گرفتن نیست بلکه به معنای رفت و آمد است مثل رفت و آمد شبانه روز بله اینجا این بنده خدا خیال کرده است که اختلاف ائمه به همان معنا که رحمت الامه اشاره به آن حدیث است که اختلاف امتی رحمه این خیال کرده است که اختلاف یعنی موضع گیری خلاف همدیگر است و به همان معنا که رحمت الامه که اشاره ای به حدیث است که اختلاف امتی رحمه این خیال کرده است همان اختلاف به معنای موضعگیری خلاف همدیگر است و لذا برداشته است مواردی که به نظر خودش رحمت رسیده است که اگر ائمه فقهی اسلام با هم اختلافی داشته باشند این اختلاف دریچه ای تسهیل بر ما ایجاد می کند اینها را برداشته در همچنین کتابچه ای جمع آوری کرده ای و این کتابها قدیم چاپها مثلا زیاد نبود چاپها زیاد نبود مثلا خیلی از کتابها را به صورت حاشیه ای چاپ می کردند مخصوصا اگر موضوعش نزدیک باشد یا یکی باشد کتاب میزان شعرانی را در حاشیه اش این کتاب را رحمت الامه در اختلاف ائمه را چاپ کردن اونجا در جلد یک میزان صفحه 88 آمده است که السنة نیز اون مطلب قبلی که تختم به یمین سنت است اما چون شیعه نشانه اونها شده است و تختم به یمین می کنند
[6]. متاسفانه من یک دهه محرمی که در یکی از کشورهای عربی در سفارت جمهوری اسلامی منبر می رفتم. انسان از کثرت ماشین های عروسی نمی توانست بخوابد. قضیه را پرسیدم. گفتند که مخصوصا عروسیهایشان را برای دهه محرم می گذارند. این ها خواستند بگویند نه این که شبیه به یزید بشویم و روز عاشورا را عید قرار بدهیم و نه شبیه به رافضیان بشویم که روز عاشورا را ماتم می گیرند؛ و لو اراد ذکر مقتل الحسین اگر خواست بخشی از مقتل امام حسین را در روز عاشورا بخواند فینبغی له ان یذکر اولا مقاتل صحابه. امام حسین (ع) یکی از صحابه شمرده می شود. بقیه خلفا نیز صحابه بودند. دو نفر از آنها هم به قتل رسیدند. پس ابتدا یک مقدار از مقتل اولیه خلفای صحابه را بخواند بعد نوبت به امیرالمومنین (ع) و سپس به امام حسین علیه السلام می رسد. یذکر اولا مقاتل صحابه ثم یذکر الحسین.
[7]. اخفائه یا اخفاته. هردو احتمال دارد.
[8]. این فتوای شاذ آقای فخر رازی است؛ بر خلاف دیگر از اهل سنت.
[9]. قزوینی در «عجائب المخلوقات» در قرن ششم هجری آورده است. البته ایشان شیعه نبوده ولی این مطلب را آنجا ذکر کرده است. حالا چه مخلوق عجیبی دیده؟ من در ذهنم نیست که به چه دلیل این مطلب را در کتاب عجائب آورده است. شاید گفته است بنی امیه یک مخلوقات عجیبی اند که مثلا روز اول صفر را عید قرار داده اند.
[10]. به یک معنا به او هندی می گویند. به این دلیل به او بیرونی می گویند که به هند رفته است و مدتها در آن جا مانده است.
[11]. تتمه این خبر از «مقتل خوارزمی» است. این مطلب در خود اخبار ابی مخنف است ولی در طبری و ارشاد شیخ مفید نیست.
[12]. این مطلب را از رساله ای نقل می کند که به معنای «الحاویه فی مذمات معاویه» است. از شخصی به نام ابوالقاسم مامونی که شاید از نسل ماموم عباسی بوده است یعنی از بنی العباس بوده و می خواسته مذمات بنی امیه و یزید و معاویه را نقل کند. او مسلط کردن یزید را از قساوت های معاویه می شمرد. او از قساوتهای یزید، این وضعیت را می شمرد که دستور داد تا سر بریده با آن وضعیت نزد دختر کوچک ببرند که بیمار شد و سه چهار روز بعد فوت کرد؛ نه این که همان شب از بین رفته باشد.
[13]. از قومهای خود حجاج بوده است. از ثقفیها بوده که بعد والی هندش کرد. البته بر بنی امیه خروج کرد و سپس به طور فجیعی کشته شد.
برای دریافت فایل صوتی جلسه، اینجا را کلیک کنید!