سایر محمدی: «تاریخ بیهقی به روایتی دیگر» نام کتابی است به اهتمام محمدرضا مرعشی پور که توسط انتشارات نیلوفر منتشر شد. تاریخ بیهقی اثر ارزشمند خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی دبیر، به لحاظ نثر همان جایگاهی را در ادبیات ایران دارد که شاهنامه فردوسی در نظم. این مترجم و طنزنویس سالهای نه چندان دور مطبوعات، با استفاده از متن بولاق ترجمهای تازه از مجموعه چهار جلدی «هزار و یک شب» و با استفاده از روایت عبدالله بن مقفع ترجمهای دیگر از «کلیله و دمنه» به دست داده که انتشارات نیلوفر منتشر کرده است. محمدرضا مرعشیپور متولد 5231 شوشتر، فارغالتحصیل مهندسی کشاورزی است و نخستین ترجمهاش رمان «ابومسلم خراسانی» نوشته جرجی زیدان بود که نزدیک به چهار دهه پیش منتشر شد. وی در کارنامهاش ترجمه سه رمان و سه مجموعه داستان از نجیب محفوظ را دارد و هم اکنون نیز در تدارک انتشار یک تریلوژی از این نویسنده مشهور جهان عرب است.
آقای مرعشی پور شما چه تغییراتی در متن تاریخ بیهقی دادید تا قشرهای وسیعتری بتوانند از این میراث فرهنگی استفاده کنند؟
من سعی کردم نثر بیهقی را با همان بافت زبان حفظ کنم تا مخاطب همان لذتی را از زبان بیهقی احساس کند که خواننده حرفهای از متن احساس میکند. اما برخی واژگان منسوخ و کم کاربرد را تبدیل به واژگان امروزی کردم.بیهقی تاریخ خود را به شیوه واقع گرایی (رئالیستی) نوشته با نثری بسیار زیبا که از دوره سامانیان به او به ارث رسیده، نثری که به سمت نثر فنی مصنوع و متکلف دوران بعد پیش میرود. نثر بیهقی نه آن سادگی نثر تاریخ بلعمی را دارد و نه مانند نثر کلیله و دمنه ابوالمعالی مغلق و پیچیده است و مصنوعی.
میدانید که بیهقی تاریخش را در 30 جلد نوشته، اما آنچه به دست ما رسیده از اواسط جلد پنجم تا جلد نهم است که در این بازه زمانی زندگی مسعود غزنوی از نوجوانی تا حرکتش به هند را دربرمیگیرد. البته بیهقی وعده میدهد که پس از پایان جلد نهم به وقایع ری و سرنوشت مسعود خواهد پرداخت که متأسفانه بقیه تاریخ بیهقی به دست ما نرسیده است.
من در این کتاب زندگی مسعود را از سال 409 ه.ق یعنی از آغاز تا پایان دنبال کردهام که در حقیقت یک رمان تاریخی به حساب میآید و گزارشی رئالیستی (واقعگرایانه) از داستان زندگی این پادشاه غزنوی است. در همین جا متذکر بشوم که در تاریخ بیهقی سرگذشت امیرمسعود ناتمام میماند و من حیفم میآمد که ادامه ماجرا و سرنوشت او پوشیده بماند. بنابراین بخش آخر زندگی مسعود را از تاریخ گردیزی و مجمعالتواریخ و دیگر منابع گرفتم و بر این داستان نقطه پایان گذاشتم.میدانید که بهترین بخش تاریخ بیهقی همین بخش است، چون بیهقی به عنوان مورخ دربار غزنوی در مقامی قرار داشت که از نزدیک شاهد بسیاری از وقایع و رویدادها بوده و با شخصیتهای داستان مثل امیر مسعود، بونصر مشکان و میمندی و احمد عبدالصمد و بوسهل زوزنی و دیگران بیواسطه سر و کار داشته، بر دار کردن حسنک را دیده و در جنگهای مهم حضور داشته و برافتادن سلسله غزنویان و بر تخت نشستن سلجوقیان را به چشم دیده است. در نتیجه اگر عاطفه، تخیل، شیوه بیان و زبان، آهنگ واژهها و معنا و محتوا را مؤلفههای یک اثر ادبی بدانیم و چگونگی کارکرد و ترکیب آنها را ادبیات، پس تاریخ بیهقی یک اثر ادبی است که با فضاسازی و شخصیتپردازی و اوج و فرود و تعلیق یک رمان تاریخی اصیل به وجود آمده است.
تاریخ بیهقی به عنوان یک اثر ماندگار و ادبی استوار بر زبان است و شما تغییراتی در این زبان اعمال کردید که شاید خوشایند اهل ادبیات نباشد.
کسانی که بر تغییر برخی واژهها خرده میگیرند، میتوانند اصل تاریخ بیهقی تصحیح استاد سعید نفیسی، دکتر غنی و دکتر فیاض، خطیب رهبر، دکتر محمدجعفر یاحقی و مهدی سیدی و... را بخوانند.در نثر بیهقی به جملههایی برمیخوریم که بوی ترجمه از زبان عربی میدهند. در فرازهایی از این کتاب به رسم روزگارش آیه و حدیث و روایت و شعر، ضربالمثلهای عربی کم نیست که من همه آنها را فارسی کردهام و اگر حذف آنها لطمهای به روایت نمیزد، از خیرشان میگذشتم. بیهقی از اصطلاحات زبان گفتاری روزگار خودش در قالب صور خیال و کنایه زیاد استفاده میکند. من این گونه موارد را ویرایش کردم. اگر من هیچ کاری روی این کتاب نمیکردم، نمیتوانستم به افزایش مخاطبان تاریخ بیهقی در میان نسل جوان و علاقهمندان فکر کنم. من با این رویکرد هیچ لطمهای به آن نزدم. بلکه آن را خوشخوان کردهام. هدف من که جذب مخاطبان وسیعتر بود به این صورت مقدور بود. در این مقوله نوعی ترجمه داریم که به ترجمه بینابینی شناخته میشود. این نوع ترجمه در ایران چندان رایج و متداول نیست. اما در ادبیات جهان و ادبیات انگلیسی مشخصاً، فراوان است. فرض کنید در ادبیات کلاسیک انگلیسی مثل آثار شکسپیر، آن را برای همه ردههای سنی بازنویسی کردهاند. ما در مورد کلیله و دمنه این کار را کردیم. برای گروههای سنی مختلف کلیله و دمنه را بازنویسی کردهایم. در شاهنامه این رویکرد را داشتیم. ولی این شیوه را وسعت ندادیم و به آثار دیگری مانند تاریخ بیهقی سرایت نکرده است. روی مثنوی هم چنین کاری کم و بیش صورت گرفت.
زمان در تاریخ بیهقی خطی نیست. یعنی بیهقی با استفاده از شگرد فلاشبک و فلاش فوروارد داستان را پیش میبرد. اما شما توالی رویدادها را براساس زمان خطی تنظیم کردید.
این کتاب همان گونه که در عنوان روی جلد آمده «تاریخ بیهقی به روایتی دیگر» است به روایت من مرعشیپور است. امضای من هم پای این اثر آمده است. من داستان امیر مسعود را براساس زمان خطی روایت کردم. طوری با زمان برخورد کردم که طیف وسیعتری بتوانند توالی رویدادها را متوجه شوند. سوم اینکه از دل این اثر یک رمان تاریخی استخراج کردم، یعنی بخش خوارزم را از تاریخ بیهقی حذف کردم. بیهقی مثل گردیزی فقط یک گزارشگر صرف نیست. هر صحنهای که از وقایع بیان میکند، خردمندانه به آن جان میبخشد. خواننده خودش را در صحنه رویداد میبیند. شخصیتها و فضاها زندهاند. خواننده اثر، ترسی که در فضای استبداد زده و امنیتی آن روزگار موج میزند حس میکند، فساد دربار را که در مستی و جاسوسبازی و جنگ قدرت، دزدی و آدمکشی و ستم نمود پیدا میکند، لمس میکند. بیهقی از هیچ پدیدهای به سادگی نمیگذرد و هیچ حرفی را ناگفته نمیگذارد، شخصیتها در تاریخ بیهقی زندهاند. بوسهل زوزنی، آلتون تاش، سلطان مسعود و دیگران، همه جان دارند، ما در متون تاریخی حضور مردم را نمیبینیم، اما در تاریخ بیهقی حضور دارند و واکنش طبیعی دارند، آدمها واقعیاند، واکنشهای طبیعی از خود بروز میدهند. صحنههایی که توصیف میشوند، زندهاند.
بیهقی جنگ را چنان وصف میکند که خواننده خودش را در میدان کارزار میبیند، تصویری که از بر دار کردن حسنک به دست میدهد، نفسهای خواننده را به شماره میاندازد. هر شخصی که وارد قصه میشود نقشی تعیینکننده در پیشبرد حوادث دارد. شاید دکتر زرینکوب بود که گفته، حوادث تاریخی مصالح هستند و مورخ معمار. هر معماری از این مصالح بنای خاص خودش را میسازد. بیهقی با رویدادهای تاریخی بنایی چنان باشکوه و عظیم برافراشته که در فاصله هزار سال همچنان دیده میشود. جورج لوکاچ در کتاب معروف خود «رمان تاریخی» والتر اسکات را پدر رمان تاریخی معرفی میکند و آغاز این گونه (ژانر) ادبی را نیمه دوم قرن نوزدهم میداند. اگر تاریخ بیهقی رمان تاریخی نیست، پس چیست؟
ترجمههای متعددی از «هزار و یک شب» داریم که معروفترین آن ترجمه طسوجی است. اما شما هم دست به ترجمه این اثر چهار جلدی زدید. چرا؟
هزار و یک شب را ترجمه و منتشر کردم اما هیچ واکنشی برنینگیخت. تنها نقدی که دیدم، نقدی بود جدی و علمی که در مجله مترجم منتشر شد. معنی نقد این نیست که اگر ایرادی بر ترجمه من وارد کنند، موجب دلخوریام شود. نقد سبب اعتلای کار مترجم و ترجمه میشود. کاری که روی تاریخ بیهقی انجام دادم. دلم میخواهد یکی بیاید بگوید به این دلیل و آن دلیل کار شما درست نبود. بیاید راهکار نشان دهد تا شاید بتوانم در کارهای بعدی خود لحاظ کنم.
در مورد لوکاچ هم که گفتید چرا آغاز رمان تاریخی را نیمه دوم قرن نوزدهم میداند، شاید تاریخ بیهقی به انگلیسی ترجمه نشده بود و لوکاچ هم آن را ندیده بود.
فکر نمیکنم این طور باشد. حتماً تاریخ بیهقی را به انگلیسی برگرداندهاند. به عربی مطمئنم برگردانده شد. ترجمهاش را هم دیدهام. به هر حال این وظیفه رسانههاست که یک اثر را به میان مردم ببرند. روزنامهنگاران باید چنین آثاری را به جامعه معرفی کنند. ضعف و قوت کار را نشان دهند.
در سال 1393 «کلیله و دمنه» را ترجمه کردید که از ترجمه نصرالله منشی استفاده نکرده بودید. گویا به متن اصلی عبدالله بن مقفع دسترسی پیدا کردید؟
ما ترجمه دیگری هم از «کلیله و دمنه» داریم که محمد بخاری نامی آن را ترجمه کرده بود. این ترجمه هم متعلق به دوره نصرالله منشی است، منتها با چهار – پنج سال اختلاف. این اثر را حدود 70-60 سال پیش، دکتر خانلری در یکی از کتابخانههای ترکیه پیدا کرده بود و آورد. دکتر خانلری آن را با همکاری استاد محمد روشن توسط انتشارات خوارزمی منتشر کرد. ما گنجینههایی از این دست زیاد داریم. لابد بعداً هم آثاری پیدا خواهد شد. آخرینش هم ترجمه دیگری از همین کلیله و دمنه بود که پیدا شد. من روی کلیله و دمنه هم کار کردم. ترجمهای که در دست داشتیم به قلم نصرالله منشی، متعلق به دوران بهرام شاه قزوینی بود، تقریباً هزار سال پیش که ترجمه ایشان به لحاظ یک متن ادبی و تاریخی در تاریخ ادبیات ارزشمند است یا برای اینکه در دانشکدههای ادبیات تدریس شود. اما برای قشرهای مختلف جامعه قابل استفاده نیست. یعنی یک اثر تخصصی است. من رفتم متن اصلی کلیله و دمنه را که ابن مقفع از پهلوی به عربی ترجمه کرده بود پیدا کردم که متعلق به یکی از دانشگاههای مصر بود. من این کتاب را مستقیماً به فارسی ترجمه کردم. یعنی هر کاری که روی کلیله و دمنه انجام دادند از ترجمه نصرالله منشی است. مثل هر کاری که روی هزار و یک شب انجام دادند از روی ترجمه طسوجی بود. ولی من رفتم متن اصلی کلیله و دمنه را پیدا کردم و سعی کردم ترجمهای که از آن ارائه میدهم، فارسی معیار باشد.
منبع: دائره المعارف بزرگ اسلامی