در ابتدای این جلسه، آقای دکتر صفری فروشانی رئیس دانشنامه زن مسلمان، با طرح برخی سؤالات حضار، به این نکته اشاره کرد که برخی کتب استاد دکتر پاکتچی در انتشارات بوستان کتاب قم موجود است و علاقهمند برای اطلاع بیشتر از مباحث روشی میتوانند به این کتابها مراجعه نمایند.
پسازآن آقای دکتر پاکتچی با پاسخ به سؤالی به ادامه بحث کارگاه پرداخت.
سؤال: با توجه به اینکه فرمودید اگر کسی بخواهد در مطالعات بینرشتهای مقاله بنویسد باید بر آن علوم نیز مسلط باشد کسانی که در مقطع سطح چهار تحصیل میکنند اگر بخواهند در رشته تفسیر تطبیقی مقاله بنویسند باید چگونه باشد؟
در بحث میانرشتهای دقیقاً مسئله تخصص ارتباط مستقیم با این دارد که چه نوع رابطه میانرشتهای میخواهیم برقرار کنیم؛ مثلاً اگر کسی بخواهد بین تفسیر عهدین و تفسیر اسلامی مقایسه کند هدفش این است که از این مقایسه به دستاوردی برسد مثلاً نسبتهایی سنجیده شود که نوع نگرش به عهدین در مقام تفسیر با نوع نگرش به قرآن چگونه است؟ قاعدتاً این اتفاقی نیست که با خواندن یک یا دو کتاب به دست آید.
تا آنجایی که میدانم امکاناتی در قم وجود دارد که افراد میتوانند در کلاسهای آزاد شرکت کنند و سیر مطالعاتی کنند. من نمیگویم که در همان حدی در عهدین تخصص پیدا کنند که در قرآن تخصص دارند ولی حداقل باید به همان حدی باشد که به بینش و نگرش درزمینهٔ علمی برسند تا مقایسه علمی کنند. آشنایی سطحی میتواند بیش ازآنچه فایده داشته باشد موجب سوءتفاهم و خطا شود. کسی که کار میانرشتهای انجام میدهد زحمتی برای خود میخرد. مثال معروفی است که یا مکان با پیل بانان دوستی یا بنا کن خانهای در خورد پیل.
هیچ راه میانهای سراغ ندارم که انسان را از این کار مستغنی کند.
مبانی نظری تحقیق یا چارچوب نظری تحقیق
هر محققی باید یک سلسله مبناهایی را از قبل بهعنوان پیشفرض خودش پذیرفته باشد و باید با سلسلهای از نظریات آشنا باشد و بعد شروع به انجام تحقیق کند.
پرسیدند فرق بین مبانی نظری تحقیق با روش چیست؟
روش چیزی است که من در مقاله باید اجرا کنم و چارچوب چیزی است که من در مقاله فقط باید اعلام کنم که چارچوب نظریه تحقیق من این است. چارچوب قبلاً وجود دارد ولی روش وجود ندارد. بهعنوانمثال وقتیکه یک نفر روی صحیفه سجادیه از منظر تحلیل محتوا تحقیق انجام میدهد در مقاله خود تحلیل محتوا را بهعنوان روش تعریف میکند ولی این روش بر مبنای اندیشهای استوار است و برای اینکه مشخص کنم که چگونه اجازه دارم در راستای صحیفه سجادیه اعمال کنم باید مبانی نظریه را توضیح دهم؛ یعنی باید بگویم که با صحیفه سجادیه بهعنوان متنی مواجه میشویم که دارای یک نوع همزمانی است؛ یعنی فرض را بر این نمیگیریم که این کتاب از متن چندپاره تشکیلشده باشد و چون یک متن همزمان در نظر گرفتیم مجاز هستیم روش تحلیل محتوا را اجرا کنیم؛ یعنی باید قبل از اجرای روش، مبانی نظری را بگویم.
خیلی از مواقع دوستان از بحثهای معناشناسی استفاده میکنند. تعداد زیادی مقالات در این زمینهداریم که از این مباحث استفاده میکنند. البته کسانی که معناشناسی را در غیر معنای اصلی بکار میبرند کنار میگذاریم و موضوع بحث ما نیست. بهعنوانمثال کسی که از مدل معناشناسی ایزوتسو استفاده میکند قبل از آن به چارچوب نظری نیاز دارد. معناشناسی ایزوتسو رابطه زبان و قومیت را یک رابطه بسیار محکمی میداند؛ بنابراین بهعنوان چارچوب نظری نویسنده باید اعلام کند من در چارچوب نظریه خودم از الگوی معناشناسی قومی استفاده کنم که به این مؤلفهها معتقد است.
چارچوب نظری پایه و زیربنای روش است و تا زمانی که بیاننشده باشد امکان اعمال روش نداریم. اگر چارچوب نظری از آن چارچوبهایی باشد که در مورد آن کارهای تئوریک انجام شده است کار نویسنده آسان است و میتواند توضیح مختصری بدهد و تفصیل آن را بهجای دیگری ارجاع بدهد.
دکتر صفری: این همان پیشفرض است؟
پیشفرض اندک تفاوتی با چارچوب نظری دارد. پیشفرض به معنای آن چیزی است که میتوانستم در مورد آن بحث کنیم ولی بحث آن را به دیگری موکول کردیم. این کار الزاماً به معنای چارچوب نظری نیست؛ مثلاً کسی که اعجاز علمی قرآن را بررسی میکند پیشفرضش این است که قرآن به زبان عرفی و فرهنگی آن روز نازل نشده است بلکه دربردارنده گزارههای ناب علمی است که قرار است با دانش خود آنها را کشف کنیم. او میتواند بگوید پیشفرض من این است و بیشتر از این توضیح نمیدهم و به مقاله دیگری که در این زمینه صحبت کرده است ارجاع میدهد. چارچوب نظری گستردهتر از این است؛ زیرا مبانی نظری روش را توضیح میدهد.
مبانی نظری تحقیق باید با استناد و ارجاع علمی آورده شود. مقالهای مقاله خوب است که بخشی مبانی نظریاش آورده شده باشد. اگر این امکان باشد بهطور خلاصه میآوریم و بهجای دیگری ارجاع میدهیم و اگر چنین امکانی نباشد یعنی در موضوع موردبحث ما مبانی نظری تنقیح نشده باشد باید خودمان انجام دهیم؛ بنابراین گاهی اوقات ممکن است مقالهها قسمت چارچوب نظریشان مفصل باشد.
معرفی روش تحقیق و رویکرد
یکی از بحثهایی که در مسائل مربوط به روش تحقیق معمولاً موردگفتگو قرار میگیرد روش تحقیق و رویکرد است. روش تحقیق را معادل Metod و رویکرد را معادل Approach میگیرند و در بسیاری از مقالات این دو اصطلاح را بکار میگیرند؛ بخصوص مفهوم رویکرد در مطالعات میانرشتهای اهمیت زیادی پیداکرده است. ماجرا در مورد روش ماجرای یک مسیر است. ماجرا در رویکرد ماجرای یک نقطه عزیمت و زاویه دید است. منظور از مسیر این است که استفاده از روش مراحلی دارد که به نتیجه میرسد. راهی را میرویم که به نتیجه میرسد آن راه را روش میگویند. خود واژه متد به معنای راه است. ولی رویکرد بحث از یک حرکت نیست؛ بحث از این است که از کجا به کجا میرویم نه اینکه کدام مسیر را طی میکنیم.
کلمهای که بعد از رویکرد میآید نشاندهنده مبدأ حرکت است و توضیحاتی که قبلش میآید نشاندهنده مقصد است. بهعنوانمثال اگر عنوان مقالهای «بررسی پدیده عزاداری با رویکرد جامعهشناختی» باشد به این معنا است که پدیدهای شناختهشده بنام عزاداری وجود دارد ولی این بار با یک حرکت خاصی مواجه هستیم و یک نفر از نقطه عزیمت جامعهشناسی درباره عزاداری صحبت کند. یا «تحلیل شخصیت عمار یاسر با رویکرد روانشناسی» در مورد عمار یاسر در منابع ما زیاد گفتهشده است ولی این بار از نقطه عزیمت روانشناسی به قضیه نگاه میکنیم. روانشناسی که کار تحلیل شخصیت انجام میدهد شخصیت عمار را چگونه میبیند؟ گاهی اوقات ممکن است رویکرد و روش با هم باشد یعنی این فرد اصلاً با دادههای سنتی ما کار ندارد و مدلهای تحلیل شخصیت خودش را در اینجا اجرا میکند؛ بنابراین یکی از الگوهای تحلیل شخصیت که در روانشناسی وجود دارد را بر شخصیت عمار پیاده میکند؛ بنابراین رویکرد و روش با هم قابلجمع هم هستند ولی الزاماً با هم در یکجا جمع نمیشوند.
اگر یک فردی در مقاله علمی پژوهشی نقطه عزیمتی غیر معتاد داشته باشد باید بهعنوان رویکرد ذکر شود ولی در مواردی که نقطه عزیمت در مظان خودش است نیازی به ذکر کردن نیست؛ مثلاً «بررسی فقهی مسئله مسح بر خفین» اینجا نمیتواند بگوید رویکرد فقهی. اگر کسی بخواهد همین مسئله را از غیر فقهی موردبررسی قرار دهد باید ذکر کند؛ مثلاً ازنظر انسانشناسی مسئله را بررسی کند. به سؤالهایی ازایندست پاسخ دهد که در جامعه متقدم عرب انواع کفشهایی که مردم میپوشیدند چه بوده است؟ آیا این ممکن است به ویژگیهای کفش پوشیدن مردم مربوط شود؟ خف چیست؟ یک فقیه بماهو فقیه معمولاً با مسئله مسح بر خفیف اینگونه مواجه نمیشود بلکه ادله را موردبررسی قرار میدهد و بر اساس آن به نتیجه میرسد. کسی که از منظر آداب کفش پوشیدن و انواع آن در زندگی روزمره مردم آن عصر برخورد میکند میتواند بگوید: «تحلیل اخبار مسح بر خفیف با رویکرد مردمشناسی»
امروز در دنیای علوم انسانی با طیف بزرگی از روشها سرو کارداریم. هرچقدر شخصی روششناس باشد هنوز هم روشهای زیادی هست که آنها را نمیشناسد. در عصر امروز هرکسی در هر حوزهای از حوزههای علوم کار میکند حتماً از او خواسته میشود که روش خود را معین کند. توضیح میدهم که معین کردن روش با چه هدفی صورت میگیرد؟
توجه کنید که هیچوقت علمای قدیم ما در همه علوم اسلامی روش خود را بیان نکردهاند. اعلام روش، یک دغدغه مدرن است و در اعصار گذشته، ذهن اهل علم را به خود درگیر نکرده بوده است. پدیدهای بنام پژوهش به معنایی که ما میشناسیم در سال 1800 به وجود آمده است. در حدود سال 1800، در شهر برلین آلمان فردی بنام ويلهـلم ون هومـبولت(Wilhelm von Humboldt) وزیر آموزش آلمان بود. در آن زمان هنوز آموزش عالی از آموزشوپرورش جدا نشده بود. او دانشگاه غیرمذهبی با مدل جدید درست کرد که هنوز هم در برلین هست و امروز بنام دانشگاه همبولت معروف است. او از فیخته (شاعر و متفکر معروف آلمانی) و اشلایر ماخر (بنیانگذار بحثهای جدید هرمنوتیک) دعوت میکند و سه دپارتمان تشکیل میدهند و چیزی بنام دانشگاه را به وجود میآورند. این گروه اولین گروهی هستند که به این نتیجه رسیدند که برای داشتن زبان مشترک در مباحث علمی باید هرکسی توضیح دهد که شیوه تحقیقش چیست؟ قبل از آن، افراد وقتی مطلب شخصی را میخواندند به آن فرد اعتماد داشتند و پرسیدن روش از آنها را شایسته نمیدانستند. درواقع، تحقیقات در آن زمان شخصیت محور و بر اساس اعتماد بوده است.
اتفاق جدیدی که با مبنای این سه نفر در دانشگاه برلین به وجود آمد مسئله تکثیر علما بود؛ یعنی گفتند عدهای را برای کار علمی تربیت میکنیم و بجای اینکه تکیه بر شخصیت آنها کنیم و به دنبال عرضه افراد مشهور به جامعه باشیم روشهای مشترکی را ایجاد میکنیم که افراد به روشها اعتماد کنند. درواقع یک جابجایی اتفاق افتاده است و اعتماد به فرد به اعتماد به روش تبدیلشده است. درگذشته میپرسیدند چه کسی این حرف را زده است؟ امروزه میپرسند بر اساس چه روشی چنین حرفی میزنی؟ آنها برای کنترل درستی اجرای روش، شیوههای ارجاع و مانند آن اختراع کردند.
اینیک پدیده نوظهوری در جامعه علم بود و بهسرعت منتشر شد؛ و لذا امروزه دانشگاههای معتبر، سرمایهگذاری خاصی برای یادگیری روشها توسط دانشجو میکنند.
دکتر صفری: کتابهایی که درگذشته بهعنوان «ادب» داشتیم مانند «ادب مناظره» با روش تحقیق مناسبتی ندارد؟
نکته مهم در روش، گامبهگام و تعریفشده بودن مسیر است؛ وگرنه خود روش، معنای خاصی ندارد. چیزی که باعث اهمیت پیدا کردن روش شده است این است که در فضای دانشگاهی دویستساله اخیر از فرد خواسته میشود راهی که میرود بهصورت گامبهگام گزارش کند. میگویند به ما بگو چگونه به این نتیجه رسیدی؟ به ما نگو من نظرم این است. درگذشته شما میگفتید نظرم این است و مخاطبین به پشتصحنه کاری نداشتند. حکایت شیرینی را یکی از دوستان ما تعریف میکرد. او میگفت: در دبیرستان تازه مد شده بود که آزمایشگاه درست کنند. مدتی بود که به معلم شیمی اصرار میکردیم که ما را به آزمایشگاه ببر و اینکه میگویی الکل و آب را با هم مخلوطکنیم و تبخیرکنیم و الکل زودتر بخار میشود را از نزدیک به ما نشان بده. او به ما گفت: من وقتی به شما این مطلب را میگویم دروغ نمیگویم. انگیزهای برای دروغ گفتن ندارم و رفتن به آزمایشگاه لازم نیست. حرف آن معلم، حاصل همین تفکر گذشته است.
متد در علم جدید به این دلیل است که یافتههای علمی به اشتراک گذاشته میشود؛ درحالیکه درگذشته تنها نتیجه یافتههای علمی به اشتراک گذاشته میشد. اگر امروزه کسی چنین نکند از او قبول نمیکنند و روش را از او مطالبه میکنند. ممکن است این مسئله را قبول نکنیم و حتی برخی از مشایخ باشند و زیر بار این مسئله نروند. ولی تاریخمصرف این مدل گذشته است مخصوصاً اینکه ما دوست داریم در مجامع علمی دنیا مشارکت داشته باشیم و تولید علم کنیم و دیگران به مقالههای ما ارجاع بدهند. باید اصول بازی را رعایت کنیم و گزارش کاملی از روند رسیدگی به نتایج ارائه شود و راه بهصورت گامبهگام نشانهگذاری شود.
یکی از اهداف روش، جلب اعتماد است. هدف دیگری نیز دارد که اهمیتش کمتر از قبلی نیست و آن این است که طی مسیر از حالت شخصی خارج میشود و علم به پدیده جمعی تبدیل میشود. محقق میگوید تا اینجا را من رفتهام و به این نتیجه رسیدهام و دیگری میتواند ازاینجا به بعد را برود. درحالیکه وقتی گزارشی وجود ندارد و من در مورد روش هیچ توضیحی ندادهام دیگری باید از اول شروع کند. چند روز گذشته اثری از من بنام «تحقیق در اسناد نهجالبلاغه» رونمایی شد. قرار بود در آنجا بگویم این کار چه امتیازی نسبت به گذشته داشته است. مهمترین عرض بنده این بود که اگر این کار هیچ سودی نداشته باشد این سود را دارد که تماممسیر رفته شده گزارششده است و هر فردی که با یک خطبهای مواجه میشود میتواند بفهمد کدام گروه کدام منبع را دیدهاند و کدام منبع را ندیده است؟ کدام بخش از منبع دیدهشده است؟ با این کار هیچ نیازی نیست که فرد دیگر دوباره از اول کار را شروع کند. این دقیقاً فرق میان دو مدل کار کردن است.
زمانی که راه را گزارش میکنیم خودبهخود به راههای نرفته و دیده نشده نیز اشاره میکنیم. حتی برخی افراد خودشان توصیه میکنند که خوب است کسی در فلان مورد نیز تحقیق کند. این کار باعث میشود تولیدات علمی بهصورت زنجیرهوار در ادامه یکدیگر باشند.
دکتر صفری: بالاخره روش، راه است یا چگونه رفتن؟
اجازه بدهید از کلمه متد استفاده کنم که دقیقاً به معنای راه است. محقق باید راهی که رفته است را ثبت و گزارش کند. توجه شما را بهاصطلاح «رویه قضایی» در میان حقوقدانان جلب میکنم. رویه قضایی یعنی دادگاهی قبلاً این راه را رفته و به این نتیجه رسیده است که. این میتواند مورد استناد دادگاههای بعدی قرار بگیرد. در برخی مجامع قضایی، رویه قضایی مرجع است. در اینجا دقیقاً همین اتفاق میافتد؛ یعنی وقتی محقق راهرفته را توضیح میدهد نفر بعدی از راهی که او رفته درس میگیرد و نفرات بعدی نیز همینطور رفتار میکنند و این کار تبدیل به رویه پژوهشی میشود؛ بنابراین با انواع مسیرهایی مواجه میشویم که پژوهشگران رفتهاند و حاصل راههایی هستند که دیگران رفتهاند. فرض کنید فردی میخواهد غاری را کشف کند در مسیر، نشانهگذاری میکند و فردی بعدی که میخواهد راه را ادامه دهد از نشانهگذاری او استفاده میکند و نشانههای قبلی به راه عادی تبدیل میشوند.
مباحثی که مطرح کردیم بسیار مهم هستند. برخی میپرسند که حجیت فلان روش شما چیست؟ نگاه این افراد به روش نگاه صدوری است و نقدشان مرجع محور است؛ درحالیکه ماجرا این نیست. نه این روش از جایی صادر شده است و نه اعتبارش به سبب مرجعی است که به آن برمیگردد. وقتی میخواهید مسئله مشروعیت و حجیت استفاده از روش در مباحث علوم انسانی را موردبررسی قرار دهید به فلسفه روش توجه کنید. حتی اگر عرایض بنده نامفهوم بود تحقیق کنید. خیلی مهم است وقتی از من سؤال میکنند آیا خدا میتواند سنگی درست کند که خودش نتواند بلند کند؟ و من خودم را درگیر پاسخ به سؤال کنم راه سادهتر پاسخ این است که بگویم نفس سؤال دچار پارادوکس مفهومی است. این پرسشهایی که معمولاً با آن در مورد حجیت روشها مواجه میشویم باید به این نکته توجه کنیم که با یکرویه عملی مواجه هستیم که اعتبارش ثانوی است. اعتبارش به تکرر استفاده است. اگر قرار است حجیت آن موردسنجش قرار بگیرد دقیقاً از همین منظر باید بررسی شود نه از منظر روش صدور.
با توجه به هدف اول و دوم روش که عرض کردم باید بگویم که مسئله روش در تحقیقات دو قرن اخیر، یک نوع میثاق و تعهد است. زمانی که افراد این تعهد را امضاء نمیکنند وارد جرگه پژوهشگران نمیشوند و آنها او را به رسمیت نمیشناسند. ما نمیتوانیم به جهان علم بگوییم چرا از ما میخواهید مانند شما کار کنیم؟ اینیکی از حجابها و موانع مهمی است که مقالههای ما توسط دانشمندان خارج و داخل کشور خوانده شود و مانع بزرگی برای تعامل بین حوزه و دانشگاه است.
انواع روشها
گفتیم سه روش تحلیلی، تاریخی و تطبیقی داریم. فرض کنید من یک پدیدهای مانند استکان را موردمطالعه قرار دهم. یکوقت این استکان را با چیزهای دیگری مقایسه کنم؛ مثلاً نسبت لیوان با استکان، نعلبکی و فنجان را بررسی کنم. اگر به دنبال شناخت استکان باشم زمانی موفق میشوم که امور دیگر مانند لیوان و نعلبکی و فنجان را بشناسم و نوع رقابت و همگرایی آنها را بشناسم. اینجا شناخت را بر اساس مقایسهها پیش میبرم. این مصداق همان مثال قدیمی تعرف الاشیاء باشباهها و اضدادها است. این نوع مطالعه را تطبیقی یا مقایسهای میگویند.
اما یکوقت مقایسه نمیکنم و متمرکز بر خود استکان شوم. برای من مهم است که ماجرای استکان چیست؟ چگونه به وجود آمد؟ میگویم پدیدهای بنام چای خوردن به وجود آمد و آدابورسومی را همراه خود آورد که استکان یکی از ابزارهای آن بود. استکان محصول روسیه بود و واژهاش نیز از آن فرهنگ است. به موزههای مختلف میروم و بررسی میکنم که استکانها در دورههای مختلف چگونه بودهاند؟ استکانهای کمر باریک چه مراحلی را طی کردهاند و چگونه آمدند؟ از چه جنسهایی ساخته میشده است؟ این تحلیل تاریخی است و روند تاریخی یک پدیده را موردبررسی قرار میدهیم.
یکوقت میخواهم استکان را در لحظه واحد موردمطالعه قرار دهم. در اینجا میتوانم از جهات مختلف بررسی کنم. سادهترین راه این است که اجزاء، جنس، شکل و کارایی آن را بررسی کنم. این نوع مطالعه، تحلیلی است.
ممکن است این سه نوع برخورد را با یک مفهوم مانند «صلوه» انجام دهیم؛
1- مطالعه تطبیقی: اگر ما نماز داریم دیگران چه دارند؟ یا مقایسه نماز با عبادتهای دیگر در اسلام
2- مطالعه تاریخی: مفهوم نماز در مسیر تاریخی خودش چه سیری را طی کرده است؟
3- مطالعه تحلیلی: بررسی مفهوم نماز، اجزاء و ارکان و هیئت ترکیبیه و کارکرد نماز
در مورد متن نیز میتوان چنین کاری کرد؛ مثلاً در تفسیر قرآن به قرآن با نگاه تحلیلی مواجه هستیم زیرا از متن قرآن خارج نمیشویم نه مقایسه میکنیم و نه نگاه تاریخی داریم. بلکه متن قرآن را بهعنوان کل در نظر میگیریم و رابطه بین اجزاء این متن را بررسی میکنیم.
قطعاً این روشها اختصاصی به غرب ندارد بلکه انسانی است و انسان دارای قوه عاقله میتواند این مسیرها را برود. هر سه این نگاهها را درگذشته داشتهایم. این، یک بحث شبه عقلی است و در مطالعات روششناسی غیرازاین سه مورد نداریم. توضیح بیشتر: یا مقایسه با دیگری است یا امری است بماهو؛ زمانی که در مورد امری بماهو صحبت میکنیم یا نسبت به زمان قبلی میسنجیم یا در زمان واحد. آن امر در زمان واحد شق دیگری ندارد.
دکتر صفری: مقایسه با تطبیق تفاوت دارد؟
مقایسه تعبیر مناسبتری نسبت به تطبیق است.
دکتر صفری: این روشها زیرمجموعه نیز دارد؟
بله؛ این سه تا تقسیمهای اصلی هستند و هرکدام از اینها زیرمجموعههای زیادی دارند.
این تقسیمبندی روشها همیشه بوده است و اختراع گروه خاصی نیست. تنها نکتهای که وجود دارد این است که در مقطعی با ساماندهی این مدلها مواجه هستیم؛ یعنی گروهی حساس شدهاند که بر این مدلها اسم بگذارند و هرکدام تبیین شوند و به افراد مختلف آموزش داده شوند. خیلی از قدمای ما این مراحل را یکتنه میرفتند ولی الآن شما میتوانید با کارگاه یکروزه یک مدل فکر کردن را منتقل کنید؛ بنابراین کاری که امروزه صورت گرفته استاستانداردسازی، ساماندهی و امکان آموزش روشها است. درگذشته روش استاد از طریق ممارست به شاگردان انتقال پیدا میکرد. تأکیددارم بر اینکه مسئله روش همیشه بوده است و چیز جدیدی نیست.
در میان شقوق روش تحقیق، پیچیدهترین روش، روش تحلیلی است؛ زیرا با انتخاب روش تحلیلی که معنایش این است که از روش تاریخی و تطبیقی نمیخواهید استفاده کنیم بهشدت با کمبود ابزار مواجه هستیم؛ یعنی در برخورد اولیه دچار یک بحران معرفتی میشویم که اگر مقایسه نکنم و از روش تاریخی استفاده نکنم پس چه میخواهم بگویم؟ دقیقاً به همین دلیل است که در سالهای انتقال از قرن نوزدهم به قرن بیستم حدود سال 1900 با یک انقلاب علمی در حوزه روشها مواجه هستیم. در دوره قبل از این سال روشهای تحلیلی علاقهمندی نداشت و بسیار از علوم از این روش استفاده نمیکردند.
این پدیده که از روش تحلیلی استفاده شود محصول این سال به بعد است و لازمه استفاده از این روش این است که یک سری الگو برای این کار داشته باشیم. به همین دلیل است که عمده الگوهای روش تحلیل محصول قرن بیستم است. در روش تحلیلی بهشدت نیازمند به ابزارهایی برای استفاده بهعنوان معیار کمی و کیفی هستیم.
بهعنوانمثال پزشک برای تشخیص بیماری از بیمار خون میگیرد. او برای تشخیص بیماری باید چه کند؟ خود آزمایش خون نیز محصول قرن بیستم است و تا قبل از آن نمیدانستیم با این خون باید چه کنیم و این مسئله یک کل غیرقابل درک بود. برای اینکه این کل غیرقابل درک را به اجزائی تبدیل کنم نیازمند این هستم که تکنیکهایی داشته باشم تا این جداسازی صورت گیرد. قبل از آن نیز باید به یک سری معیارهای کیفی رسیده باشم. اگر به برگههای آزمایش خون نگاه کنید در هر قسمتی یک کیفیت مدنظر است. شروع مسئله رسیدن به پارامترهای کیفی است. تمام پیشرفت آزمایش خون حاصل این است که خون از چه اجزائی تشکیلشده است و هرکدام از آنها چه کارکردی دارند؟
در بحث ما نیز همین شرایط وجود دارد؛ یعنی وقتی با یک کل مواجه هستیم باید قادر باشیم آن را به اجزاء مختلف تقسیم کنیم و بدانیم که هرکدام از این اجزاء چه کارکردی دارند؟ مثلاً وقتی ما تفسیر مجمعالبیان طبرسی را نگاه میکنیم متوجه میشویم او به پدیده سیاق توجه داشته است و آیات را سیاق سیاق میآورد و در قسمت معنا همه سیاق را با هم میآورد درحالیکه میتوانست تفسیر را طوری بنویسد که آیه آیه باشد. در برخی از آیهها، معنای آیه بعد به معنای آیه قبل وابسته است. طبرسی باوجود اینکه سیاقها را جدا کرده است ولی ما باید به او اعتماد کنیم زیرا به ما نگفته است با چه ابزاری این آیهها را باهم مربوط دانسته است و آیههای بعدی مربوط نیستند. ما یکقدم در راستای تحلیل برداشتهایم زیرا متوجه شدهایم این چند آیه با یکدیگر اجزاء مرکبه یک کل بزرگتر هستند و آن کلهای بزرگتر با هم میتوانند یک صورت بزرگتر را تشکیل بدهند. توانستیم یک سری معیارهای کیفی را استخراجکنیم که به تحلیل کمک کند ولی زمانی میتوانستیم موفقتر باشیم که این معیارهای کیفی مکتوب میشدند؛ یعنی یک نفر از مفسرین ما چند صفحه مینوشت که ما اینطوری میفهمیم که این چند آیه یک سیاق را در بردارند. کسی این کار را نکرد. این نگاه تحلیلی است.
مثال دیگر در مورد مسئله خوارج است. شما میتوانید بگویید خوارج فرقهای هستند که در ادامه جنگ صفین به وجود آمدند و این خصوصیات را دارند. ولی اگر بخواهیم یک نگاه تحلیلی داشته باشیم سؤالی که مطرح میشود این است که خوارج ازنظر کل از چه اجزایی تشکیل میشود؟ جواب کلیشهای: یک عده زاهد که قادر به فهم عمق مسائل مذهبی نیستند. جواب تحلیلی: باید بگردیم گروههایی را در میان خوارج بشناسیم که نقشهای متفاوتی دارند یعنی مثلاً در بین رجال خوارج افراد بیشتر مهارت جنگی دارند نه یک زاهد سجادهنشین. اینها یک کارکرد متفاوت از زاهدان دارند. عدهای از آنها شخصیت سیاسی هستند؛ مثلاً شخصی بنام اشعث بن قیس هرچند خودش خارجی نیست ولی در شکلگیری خوارج بسیار مؤثر بوده است. او سیاس و رئیس قبیله است.
عدم توجه به بحث ساختار باعث میشود ما درک درستی از این گروه نداشته باشیم.
اردوی ازارقه تشکیل میشود که چند دهه دوام پیدا میکند که مسئله کوچکی نیست. افرادی که اینقدر احتیاط میکردند که حدیث را از ترس کوتاهی در خواندن قرآن ترک نمیکردند چگونه فنون تشکیلاتی را وقت کردند اجرا کنند؟ در تجربیات عصر خودمان میبینیم که یک عده آدم تشکیلاتی در میان این عده بودهاند. همچنین خطبا در میان خوارج بسیار به چشم میخورند.
بنابراین باید یک کاغذ برداریم و یکییکی کارکردهای گروههای مختلف در خوارج را شناسایی کنیم و در قدم بعدی رجال را بشناسیم و هرکدام را در مقوله خودش قرار دهیم و نهایتاً به این تحلیل برسیم که چرا تاریخ خوارج اینگونه رقم خورد؟
وقتی این تحلیلها را نداریم در مواجهه با خوارج سردرگم میشویم. مگر ممکن است یک جماعت کودن و ابله به این موفقیت برسند و حکومتهایی تشکیل دهند و برخی از گروههای آنها تا این زمان ادامه پیدا کنند؟
منبع: دانشنامه زن مسلمان