سید مرتضی حسینی کاشانی
اشاره: فرق اسلامی بیتردید بخشی از حیات جامعه اسلامی را به خود اختصاص دادهاند. امروزه اهمیت پژوهش و تحقیق پیرامون فرق اسلامی، بیش از هر زمان دیگر احساس میشود. آنچه در پی میآید، بخشی از مقدمه کتاب «مفهوموارة جامع فرق اسلامی» است که بر اساس کتاب «فرهنگ جامع فرق اسلامی» تهیه و تدوین شده است.
فواید متعددی را میتوان برای دانش فرقهپژوهی در دنیای اسلام عنوان کرد که به مهمترین آنها اشاره میشود:
الف) تحلیل درست از تاریخ اسلام
فرق مختلف اسلامی، در رویدادهای مهم تاریخی نقش بهسزایی داشتهاند. از آنجا که آشنایی با فرق اسلامی در هر زمان، فضای روشنتری از عقاید رایج در آن زمان را فراهم میکند و از طرفی، نقش اعتقادات رایج در کنشها و واکنشهای تاریخی، مسلم میباشد، لذا تحلیل دقیق تاریخ اسلام نیازمند شناختی تخصصی از فرق اسلامی است.
ب) عوامل رشد و بالندگی یک تفکر
پدیده تشکیل یک فرقه را در یک نگاه خاص میتوان به «موفقیت یک تفکر در به دست آوردن اقبال عامّه مردم» معرفی کرد. بیشک در فرق مهم تاریخی، اقبال مردم نقش مهمی را داشته و در مقابل، ادبار مردم، سبب اضمحلال فرق را فراهم کرده است. در تاریخ فرق اسلامی، هر تفکری که توفیق بیشتری در اثرگذاری بر مردم داشته، قوام و دوام بیشتری را تجربه کرده است. روانشناسان و جامعهشناسان میتوانند با تمرکز بر این نکته در فرق اسلامی، نکات بدیعی را به دست آورند.
ج) بررسی عوامل تفرقه
بسیاری از فرق مذکور در کتب «ملل و نحل»، در یک نگاه کلان مربوط به یک تفکر هستند؛ اما بر اساس اختلافات غالباً جزئی، به فروعات مختلف تقسیم شدهاند. در یک بررسی جامع میتوان عوامل تشتت و چنددستگی را در مطالعه فرق اسلامی، جستجو کرد. خصوصاً در دنیای امروز که وحدت جامعه اسلامی و در نگاه کلانتر، وحدت خداجویان و حقیقتطلبان، بسیار با اهمیت به نظر میرسد، شناخت تاریخی عوامل جدایی بین صفوف یکپارچه مردم، میتواند مانع از تکرار آن شود.
د) آشنایی با عوامل فهمهای مختلف از دین
امروزه با پدیدهای به نام قرائتهای متعدد از دین، مواجه هستیم که خود منشأ و مبنای بسیاری از مباحث جدید کلامی شده است. قطعاً مطالعه تاریخ ـ خصوصاً مطالعه فرق اسلامی ـ میتواند منشأ تاریخی بسیاری از این قرائتها را مشخص کند. این شناخت میتواند در تحلیل تعدد قرائات، کمک شایانی کرده، تأثیر «مؤلف» را در قبال «متن» در تعدد و تکثر قرائات روشن کند.
هـ) اهمیت اعتدال در سلوک دینی
افراط و تفریط منشأ بسیاری از فرق اسلامی است. در این میان ائمه معصومین(ع) تلاش وافری را برای تبیین نظریه صحیح، انجام میدادند. نظریه «الامر بین الامرین» در بحث «فاعلِ افعال انسان»، نظریه «مؤمن فاسق» در بحث حکم مرتکب گناه کبیره، نظریه «توصیف و تنزیه» در صفات الهی، اهمیت توأمان «عقل و نقل» در کشف معارف دینی، نقش «زهد عارفانه و تلاش عالمانه» در تقرب الهی، نگاه جمعگرایانه به دنیا و آخرت در سلوک اجتماعی، تأیید سمو و نفی غلو در تبیین جایگاه ائمه(ع) و حجیت توأمان «قرآن و عترت» در سعادت و شقاوت، نمونههای روشنی از خنکای خط اعتدال در میان آتش افراط و تفریط است. هر یک از این افراط و تفریطها ـ همچنان که نمونههای زیاد آن در این کتاب مشخص است ـ سبب ایجاد فرق گوناگون شدهاند.
قلمرو مفهومی واژه فرقه در این اثر
واژه فرقه در کتاب حاضر دارای معنای عام و گستردهای است که تمام مواردی را که تحت عنوان «مذهب، طریقه، شاخه فقهی و فرقه به معنای خاص آن» قرار میگیرد، شامل میشود. به عبارت دیگر فرقه در معنای عامش، شامل دو نوع عناوین میشود: الف) عناوینی که بر گروهی از افراد که از یک «فرد مشخص» پیروی میکنند، اطلاق میشود که البته در یک عقیدهای نیز مشترک میباشند؛ مانند «زیدیه، اسماعیلیه و …» ب) عناوینی که بر گروهی از افراد که از یک «مکتب فکری یا طریقه رفتاری» پیروی میکنند، اطلاق میشود؛ مانند «صوفیه، غلات، مشبّهه، مجبره و…». در گروه اول، محور یک فرقه «شخص» است و در گروه دوم، محور «عقیده و عمل» است.
بررسی سرشاخههای اصلی فرق اسلامی
کتابهایی که در حوزه فرق اسلامی تألیف شدهاند، هر یک دارای یک تقسیمبندی اختصاصی پیرامون سرشاخههای اصلی فرق اسلامی هستند. در این کتاب، فرق اسلامی به شش بخش اصلی تقسیم شده است که عبارتند از: شیعه، غلات، خوارج، اهلسنت، صوفیه و سایر فرق اسلامی؛ این بخشها، همه فرق اسلامی را در خود جای دادهاند. به عبارت دیگر:
ـ فرَق اسلامی در یک تقسیمبندی اصلی و با توجه به بحث خلافت پیامبر اکرم(ص) به دو گروه بزرگ «شیعه و اهلسنت» تقسیم میشوند. گروهی که قائل به نصّ بوده و به خلافت بلاواسطه امیرالمؤمنین(ع) معتقد هستند، «شیعه» نامیده میشوند و گروهی که قائل به نصّ نبوده و بر اساس بیعت و اجماع، به خلافت خلفای چهارگانه معتقد شدهاند، «اهلسنت» نامیده میشوند.
ـ غلات و صوفیه نیز دو تفکر مهمی هستند که فرقههای مختلفی را خارج از چارچوب شیعی یا سنی، ایجاد کردهاند؛ به این معنا که هر یک از فرق غلات و صوفیه میتوانند شیعی یا سنی باشند.
ـ خوارج نیز گرچه خلافت را به نصّ نمیدانند و از این رو با اهلسنت همنظرند، اما با توجه به خروجی که علیه خلیفه وقت انجام دادهاند، از چارچوب تعریفشدةه اهلسنت، خارجند.
درباره این تقسیمبندی، ممکن است سؤالات ذیل، مطرح شود که به بررسی آنها میپردازیم:
۱) معمولاً واژه «اهلسنت» در کتب ملل و نحل، بر تفکری مطابق با تفکر اشاعره و منهج اهلحدیث، اطلاق میشده است. آیا این کتاب برخلاف اصطلاح تاریخی اهلسنت، نامی را جعل کرده است؟
۲) چرا «غلات» مستقل از شیعه ذکر شدهاند، در حالی که معمولاً مؤلفان فرق اسلامی، غلات را از زمره شیعه دانستهاند؟
۳) چرا «مشبّهه» در این مجموعه، از اهلسنت به شمار آمدهاند، در حالیکه مرحوم روحانی به تبع منابع متعدد، آن را چنین تعریف میکند: «نام عموم فرقی که خدا را به مخلوق تشبیه می کنند، چه از اهلسنت باشند و چه از شیعه و چه از غلات»؟
۴) چرا «معتزله و مرجئه» که معمولاً در کتابهای دیگر دارای بخش مستقل هستند، در این کتاب، مستقل نیامده و در بخش «اهلسنت» جای داده شدهاند؛ در حالی که معمولاً در منابع فرق تصریح شده است که معتزله و مرجئه، از اهلسنت به شمار نمیآیند؟
۵) بخش ششم به عنوان «سایر فرق اسلامی» قرار داده شده است. در حالی که همه فرق اسلامی نسبت به مسئله خلافت پس از پیامبر گرامی اسلام(ص)، موضع داشتهاند. بنابراین یا از شیعه شمرده میشوند و یا اهلسنت؛ چگونه این فرق در هیچ یک از این دو قرار نگرفتهاند؟
پاسخ سؤال اول:
برای ترکیبواژه «اهلسنت»، دو معنای خاص و عام وجود دارد. معنای خاص اهلسنت، همان معنای رایجی است که در کتب ملل و نحل بدان اشاره شده است که فرقهای با مشی خاص فکری ـ مرادف روش فکری اهل حدیث و مبتنی بر تفکر اشعری ـ میباشد؛ اما معنای عام اهل سنت، معنایی است که امروزه برای آنان مصطلح شده و بنا بر این اصطلاح جدید، گروهی هستند که در موضوع خلافت، به وجود نصّ معتقد نیستند و خلافت خلفای چهارگانه را بر اساس اجماع و بیعت، تصحیح میکنند.۱
پاسخ سؤال دوم:
در اینجا لازم است به نکاتی توجه شود:
الف) عدم وابستگی غلات به تفکر شیعی: اگر تفکر نادرست «غلو» تنها در میان کسانی که مدعی تشیع بودهاند، ظهور و بروز داشت، امکان حکم به فرعیت غلات از شیعه، وجود داشت، اما واقعیت چیز دیگری است؛ در اینجا به نکتهای که مرحوم روحانی در ذیل مدخل «غلات» مرقوم فرمودهاند، اشاره میشود؛ ایشان مینویسند: «هر فرقهای از فرق اسلامی که درباره پیغمبر(ص) یا ائمه(ع) و یا کسانی دیگر قائل به الوهیت، یا حلول خدا در آنها شده و یا نبوت را در شخص دیگری بداند، از زمره غلات به حساب میآید. نوعاً غلات اسم کسانی است که درباره علی(ع)و فرزندانش غلو کرده و آنها را به الوهیت یا نبوت ستوده باشند و لذا اگر چنین انحرافی در میان فرقههای اهلسنت مشاهده شود (چنانکه در امثال: یزیدیه، روشنیه، حلاجیه، فارسیه، حلمانیه، حلولیه و فرقی از تصوف که به عقاید حلول قائلند و غلات روندیه مشاهده میشود)، مرسوم نیست که آنان را از غلات به شمار آورند. اشعری در مقالاتالاسلامیین، شیعه را به سه دسته غلات، روافض و زیدیه تقسیم کرده (مقالات الاسلامیین، اشعری، ج۱، ص۶۵) و به تبع او، سایر ارباب کتب ملل و نحل نیز همین تقسیم را پذیرفتهاند (الملل و النحل، شهرستانی، ج۱، ص۱۵۴؛ نفائسالفنون، آملی، ج۲، ص۲۷۸) و درنتیجه از غالی بودن غیر شیعیان تغافل کردهاند.» (فرهنگ جامع فرق اسلامی،۲: ۱۰۷۱)
مرحوم روحانی گرچه روش ارباب کتب ملل و نحل را در اختصاص «غلات» به شیعه میداند، اما در نهایت تصریح میکند که ایشان از غالیبودن غیر شیعیان ـ که به فرقی از آنها در صدر کلامش اشاره کرده است ـ تغافل کردهاند. ما در این کتاب سعی کردهایم این تغافل را ادامه نداده، غلات را در عرض شیعه قرار دهیم. بنابراین رابطه غلات و شیعه، رابطة عموم و خصوص منوجه میباشد. بنابراین تفکر نادرست غلوّ، گرچه عموماً در میان شیعه رخ داده است، اما اختصاصی به فضای شیعی ندارد و تعداد معتنابهی از اهلسنت نیز از آن مصون نبودهاند.
ب) دوری بزرگان شیعه از مکتب غلو: بزرگان شیعه همواره از غالیانِ نسبت به مقام اهلبیت(ع) دوری میجستند و آن را یکی از مرزهای تشیّع حقیقی تلقی میکردند. چه کسی میتواند منکر روایات متعددی از ائمه اطهار(ع) باشد که با بیانهای مختلف، پرده از نادرستی این تفکر برداشته، از آن شدیداً نهی کردهاند؟ در میان فقهای شیعه نیز عدهای به کفر و نجاست ایشان فتوا میدادند. بر این اساس شمرده شدن غلات به عنوان فرعی از شیعه خارج از دقتهای تاریخی و محتوایی فرهنگ شیعه میباشد.
ج) تصریح مرحوم روحانی درباره جایگاه غلات: ایشان در جایی از کتاب، غلات را خارج از اسلام و تشیع معرفی میکند که عبارت آن در پاسخ به سؤال سوم خواهد آمد.
نکته: گرچه در اصل تقسیمبندی این کتاب، به دلایل فوق، تفکر غلات خارج از منظومه فکری شیعه شمرده شده است، اما اهل ملل و نحل، موارد زیادی از غلات را از جمله شیعیان برشمردهاند که ما این گزارشها را در جداول مربوط به غلات منعکس کردهایم؛ و البته تنها مواردی از این فرق را که به نوعی موجب انشقاق در شیعه شده است، در جداول شیعه آوردهایم.
پاسخ سؤال سوم
مرحوم روحانی، به تبع این منابع ـ که عموماً متعلق به اهلسنت میباشد ـ چنین برداشتی از مشبّهه داشتهاند. در عین حال ایشان در ادامه کلام خود، این تفکر را نقد کرده و مینویسد: «نکتهای که در این میان جالب توجه است، آن است که در کتابهای ملل و نحل و کتابهای دیگر اهلسنت، عقیده تشبیه به شیعه و فرقههای آن نسبت داده شده است. مؤلفین اینگونه کتابها، عقیده اهلبیت و اکثریت شیعه امامیه را نادیده گرفتهاند و این درحالی است که ائمه شیعه(ع) صراحتاً قائل به تنزیه میبودهاند و اقوال آنان نیز در دسترس شیعیان بوده و شیعیان نیز خود را پیرو آنان میدانستند. در اینباره میتوان به کتاب المواعظ و الاعتبار نوشته مقریزی، اشاره کرد که در آن بابی جداگانه در ذکر مشبّهه، تدوین شده است. (المواعظ و الاعتبار، مقریزی، ج۲، ص۳۴۸)
مقریزی در این باب از هفت فرقه به عنوان قائلین به تشبیه یاد میکند و هر هفت فرقه را از زمره مشبّهه شیعه معرفی مینماید: هشامیه (منسوب به هشام بن حَکم)، جوالیقیه (منسوب به هشام بن سالم جوالیقی)، زراریه (منسوب به زراره بن اعین)، یونسیه (منسوب به یونس بن عبدالرحمن)، منهالیه، بنانیه و مغیریه. و این درحالی است که برخی از آنها (همانند بنانیه و مغیریه) از غلات بوده و از اسلام و تشیع خارج میباشند، و برخی دیگر نیز منسوب به اعاظم اصحاب ائمه میباشند که چنین اتهامی در مورد آنها پذیرفتنی نیست.» (فرهنگ جامع فرق اسلامی،۲: ۱۳۴۲)
بنابراین ما نه بر اساس گزارش فرقهنویسان اهلسنت، بلکه بر اساس واقعیت اندیشه تشبیه در میان فرق اسلامی، این فرقه را زیرگروه اهلسنت قرار دادهایم. بدون تردید خاستگاه اصلی تفکر تشبیه را باید در تفکر حنابله و حشویه جستجو کرد؛ لذا وجود نقلهای پراکنده و بدون سند از وجود چنین تفکری در میان اصحاب شیعه نمیتواند از وجود تفکری خاص در شیعه که معتقد به تشبیه بوده باشند، پرده بردارد.
نکته مهم: از آنجا که تعدادی از فرق شیعه در منابع فرق اسلامی از جمله مشبهه، مجبره و مجسّمه دانسته شدهاند و از طرف دیگر در کتاب تنها یک جدول با عنوان «مشبهه»، «مجبره» و «مجسمه» به عنوان زیرمجموعه اهلسنت تعریف شده است، لذا به جهت تجمیع فرق مشبهه در یک مکان، این فرق شیعی نیز در آن جدول آورده شدهاند.
پاسخ سؤال چهارم
معتزله و مرجئه، گرچه از اهلسنت به معنای خاص، شمرده نمیشوند، اما میتوان ایشان را از اهلسنت به معنای عام، برشمرد. البته مرجئه نخستین، درباره خلافت عثمان و حضرت علی(ع) توقف میکردند.
پاسخ سؤال پنجم
درباره این پرسش بایست به گزارشهای مختصر، مبهم و مجملی اشاره کرد که درباره اکثر این فرق ذکر شده است؛ به گونهای که گویی به صرف وجود یک تفکر و منهج، فرقهای را ضبط کردهاند. در اینگونه گزارشها، تعلق این فرَق ـ بر فرض که وجود داشتهاندـ به تفکر شیعی یا سنی، اشارهای نشده و مصنفان کتاب مرجع نیز اشارهای بدان نکردهاند. طبعاً در چنین وضعیتی، ایجاد بخشی مستقل و گردآوری ایشان در آن بخش، موجه مینمود.
مطلب چهارم: ملاک در فرعیت یک فرقه
در اکثر موارد به «نص ارباب ملل و نحل» عمل شده است؛ نکته حائز اهمیت آن است که در نقل کلام ایشان، قضاوتی نداشته و حتیالامکان همه اقوال را در جداول مربوطه منعکس کردهایم؛ چنان که رسم معمول نگارش کتابهای فرهنگنامهای، بیان اقول و قضاوت حداقلی است، در حالی که مقالات علمی مندرج در دائرهالمعارفها غالباً همراه با قضاوت حداکثری است. بنابراین آمدن یک فرقه در یک جدول خاص، لزوماً به معنای قوت آن نیست، بلکه صرفاً بیانگر آن است که یک قولی پیرامون آن در کتاب مرجع، نقل شده است. در برخی موارد نیز با استفاده از قرائن و شواهد، استفاده فرعیت شده است. در این موارد معمولاً به عبارتی از کتاب ـ که منبع و منشأ قضاوت ما بوده ـ ارجاع داده شده است تا خواننده کتاب نیز خود بتواند با مراجعه و تأمّلی عالمانه، به قضاوت بپردازد.
اما سؤال اساسی این است که معمولاً فرقهنویسان بر اساس چه ملاک مشخصی، یک فرقه را فرع فرقه دیگر به حساب میآوردهاند؟ بیتردید دو عامل را میتوان به عنوان عوامل اصلی معرّفی کرد:
۱) صاحبان یا پیروان فرع جدید، مدتی را بر فرقه اصلی مشی کرده باشند و بعد از مدتی تصمیم بر انشقاق و تأسیس طریقتی جدید کرده باشند.
۲) فرقه جدید (فرع) با فرقه قدیم (سرشاخه) در اصول فکری اشتراک نظر دارند. این عامل سبب میشود فرقه جدید، فرعِ فرقه قدیم به حساب آید.
اما در برخی موارد نیز صرف «شاگردی یک شخص از شخص دیگر» را دلیل کافی برای فرعیتِ «فرقه منسوب به شخص اول» برای «فرقه منسوب به شخص دوم»، دانستهاند؛ چنان که ما نیز در برخی موارد بر اساس این ملاک، چنین قضاوتی کردهایم. البته بدون شک این ملاک نمیتواند دلیل کافی برای تشخیص فرعیت باشد، اما میتواند از پیوندهای بین دو فرقه، که برای فرقهپژوهان مفید میباشد، پرده بردارد…
مطلب پنجم: توضیحی پیرامون واژه «مفهومواره»
امروزه بسیاری از اطلاعات به صورت طراحیشده، ارائه میگردند. در این موارد، معمولاً از واژه «اینفوگرافیک»۲ استفاده میشود. از آنجا که یک واژه فارسی مناسب برای اشاره به این موارد وجود نداشت، به ابتکار حضرت استاد حاج سیدحسن خمینی، ترکیب «مفهومواره» پیشنهاد شد. «واره» پسوندی است که برای معانی مختلف از جمله بیان «ارتباط بین چند چیز»، استفاده میشود. از آنجا که در اینفوگرافیها، اطلاعات مختلفی که در یک موضوع، با یکدیگر مشترک بوده، جمعآوری میشوند، «مفهومواره» میتواند این معنا را بهخوبی برساند؛ یعنی مفاهیمی که با یکدیگر مرتبط میباشند، در یک جا کنار هم جمع شدهاند. از آنجا که گردآوری مطالب در یک جا، نیازمند حداقلی از طراحی میباشد، معنای طراحی را نیز به صورت ضمنی در بر دارد.
ویژگیهای این مفهومواره
این کتاب در سه قسمت، تدوین شده است: در قسمت اول، تمام فرق اسلامی بر اساس سرشاخههای اصلی فرق اسلامی، در جداول مربوطه بارگذاری شدهاند؛ در قسمت دوم، بر اساس موضوعاتی ویژه ـ مانند مدعیان الوهیت، نبوت، امامت، مهدویت و… ـ جداولی تهیه شده است که البته میتواند سرآغاز مباحث تخصصی پیرامون فرق اسلامی باشد؛ در قسمت سومِ یا همان «ملحقات» مواردی که ممکن است برای مراجعان مفید باشد، جمع شده است. «جدول الفبایی تمام فرق اسلامی و بیان برخی از مهمترین منابع فرق اسلامی»، مواردی است که در این قسمت بدان پرداخته شده است.
الف) بیان خصوصیات قسمت اول کتاب:
۱- در این کتاب، فرق اسلامی به شش شاخه اصلی تقسیمبندی شدهاند: شیعه، غلات، خوارج، اهلسنت، صوفیه و سایر فرق اسلامی.
۲- در ابتدای این قسمت، همه فرق مهم اسلامی در قالب تقسیمبندی فوق، به صورت درختواره بیان شده است. در این درختواره چندصفحهای، مراجعهکننده با تمام فرق مهم اسلامی ـ که حدود ۱۰۵ فرقه میباشند ـ آشنا میشود. توجه شود درختوارههایی که در این قسمت آورده شده، بازتاب همه فرق اسلامی نیستند و تنها شامل فرقی میباشند که به نوعی دارای اهمیت بودهاند؛ بنابراین نباید از تقسیمات موجود در آن استفاده «حصر» شود.
۳- برای فرق مهم اسلامی غالباً یک صفحه اختصاصی در نظر گرفته شده است. در این صفحه، اطلاعاتی از آن فرقه به صورت اختصار بیان شده است.
۴- بعضی از فرق مهم، دارای اسامی متعدد میباشند. بخشی را در نظر گرفتیم تا این اسامی آورده شده، وجه تسمیه آن به نقل از منابع، بیان شود.
۵- اکثر فرق مهم اسلامی، خود دارای فروع بوده و فرقی از آنها منشعب شدهاند. از این رو بعد از آن صفحه، جدولی اختصاصی برای آن در نظر گرفته شده است. این جدولها به ترتیب شمارهگذاری شدهاند و تعداد آن ۹۷ جدول میباشد.
۶- جداول این قسمت، که مهمترین قسمت کتاب محسوب می شود، مجموعهای از اطلاعات را به مخاطب ارائه میدهد. تمام این مطالب بر اساس کتاب مرجع ـ یعنی کتاب فرهنگ جامع فرق اسلامی ـ میباشد. بعضی از این اطلاعات در قالب نوشتار، و بعضی از آن به صورت علائم اختصاری بیان گردیده است.
اطلاعاتی که به صورت «نوشتار» در اختیار خواننده قرار گرفته عبارتند از:
۱) بیان شماره مدخل در کتاب مرجع: شماره مدخل، همان شمارهای است که در کتاب مرجع یعنی کتاب فرهنگ جامع فرق اسلامی، فرق مختلف بر اساس حروف الفبا، با آن معرفی شدهاند.
۲) بیان شخصیت اصلی فرقه: شخصیت اصلی فرقه، شامل افراد ذیل میشود:
ـ کسی که فرقه را تأسیس کرده است.
ـ کسی که فرقه به او «منسوب» است. معمولاً زمانی که اسم یک فرقه از نام کسی گرفته شده باشد، از این تعبیر استفاده میکنند. لزوماً کسی که فرقه به او منسوب است، پایهگذار یک فرقه نیست و حتی ممکن است روح او از وجود چنین فرقهای بیخبر باشد.
ـ کسی که افراد فرقه از او پیروی میکنند. ممکن است خود این شخص مؤسس این فرقه باشد و ممکن است مؤسس این فرقه نباشد، بلکه افرادی ـ یا در زمان حیات او و یا بعدها ـ عقاید و مکتب فکری او را دستمایه تأسیس یک فرقه قرار دادهاند.
در کتاب مرجع، در بیان شخصیت اصلی فرقه، از سه تعبیر بیشترین استفاده شده است: «فلانی، مؤسّس این فرقه است» یا «این فرقه پیروان فلانی هستند» و یا «این فرقه منسوب به فلانی است». مورد دوم و سوم، صراحتی در اینکه این افراد، پایهگذار فرقه بودهاند، ندارند. گرچه ممکن است با مراجعه به کتب مرجع و با استفاده از قرائن و شواهد، به تعبیر دقیقتری برسیم، اما به علت ضیق وقت، از همان تعابیری که مصنفان کتاب برای شخصیت اصلی فرقه استفاده کردهاند، در این مجموعه استفاده میکنیم. همچنین حتی الامکان به سال وفات نیز اشاره شده است.
۳) بیان مکان جغرافیایی فرقه: در کتاب برای تعدادی از فرق، مکان جغرافیایی نیز بیان شده که در جدول ذکر شده است.
۴) بیان اسامی دیگر فرقه: بسیاری از فرق، اسامی متعدد دارند. همچنین عناوینی به عنوان مصحّف نام آن فرقه در کتب مختلف ذکر شده است. همه اینها را تحت عنوان «اسامی دیگر» در جدول ذکر کردهایم.
۵) تعداد منابع فرقه: یکی از امتیازات مهم کتاب مرجع، منابع متکثر و متنوعی است که برای فرق مختلف بیان شده است. با عنایت به این موضوع، تعداد منابع هر یک از فرق را تحت عنوان «تعداد منابع» ذکر کردهایم. بیان این نکته میتواند از یک سو میزان اهمیت این فرقه در منابع فرق و از سویی دیگر کشف ظنی از میزان اعتبار تاریخی آن ارائه دهد. طبیعتاً مدخلی که تنها یک منبع دارد با مدخلی که چندین منبع برای آن ذکر شده است، از حیث قوت تاریخی، متفاوت است.
برای اسامی دیگر هر فرقه نیز درصدد بودیم که تعداد منابع مشخص شود. به همین جهت تعداد منابع را در پرانتز و با حرف مخفف «میم» بیان کردهایم. مثلاً گفته شده است (۲م)، که نشان میدهد اسم مورد نظر دارای دو منبع بوده است. البته برای اسامی که تنها یک منبع داشتهاند ـ که غالباً نیز چنین بودهاند ـ به تعداد منابع اشاره نکردهایم. بنابراین اگر برای اسمی تعداد منابع ذکر نشده است، نشاندهندة آن است که آن اسم تنها یک منبع داشته است.
۶) بیان فروع یک فرقه: برای فروعات فرق مهم، یک جدول اختصاصی تهیه شده است؛ اما فرقی هم هستند که با وجود آنکه از فرق مهم دانسته نشدهاند، اما خود دارای انشعاباتی هستند. به آن فرق نیز تحت عنوان «فروع» اشاره شده است.
۷) اطلاعاتی مختصر درباره هر یک از فرق: سعی بر آن بوده است تا از مجموعه اطلاعاتی که در کتاب مرجع بیان شده، مواردی که میتواند در شناخت فرقه یا صاحبان و پیروان آن، مؤثّر باشد به همراه منابع آن ذکر شود؛ چرا که بسیاری از این اطلاعات با توجه به ناقل آن میتواند تحلیل شود و این قطعاً برای مراجعان بسیار مفید خواهد بود. نکاتی که مرحوم روحانی یا حضرت استاد، در کتاب مرجع بیان کردهاند نیز در کتاب حاضر منعکس شدهاند. نظرات استاد تحت عنوان «مصنف» و نظرات مرحوم روحانی تحت عنوان «مرحوم روحانی» آمده است. نکته قابل ذکر آن است که در نقل مطالب از کتب مختلف به جهت نوع این کتاب، از «تلخیص» به صورت غالب و «نقل به معنا» در گاهی اوقات، استفاده شده است. همچنین کتابنامه منابعی که در جداول به آن ارجاع داده شده است، همان کتابنامهای است که در جلد سوم فرهنگ جامع فرق اسلامی آمده است.
ب) بیان خصوصیات قسمت دوم کتاب:
در این قسمت بر اساس موضوعاتی مشخص، فرق اسلامی دستهبندی شدهاند. در ادامه به این موضوعات اشاره کرده و توضیحی مختصر پیرامون هریک داده میشود:
۱تا۴٫ مدعیان الوهیت، نبوت، امامت و مهدویت: ایشان کسانی هستند که ادعای الوهیت یا نبوت یا امامت یا مهدویت درباره آنها مطرح شده است. با توجه به نوع ادعا، هر یک از موضوعات فوق در دو جدول جمعآوری شدهاند. یک جدول، مخصوص مواردی است که اشخاص درباره خود ادعایی را مطرح کردهاند و جدول دیگر به مواردی اشاره میکند که ادعایی پیرامون آنها مطرح شده است بیآنکه چنین ادعایی از خود آنها گزارش شده باشد.
نکته: مدعیان مهدویت، بالطبع مدعی امامت هم بودهاند اما به جهت اهمیت موضوع، آن را در جدول مستقل آوردهایم.
۵- عناوین وصفی و مجموعی: در میان مداخل کتاب مرجع، مواردی یافت میشود که بیش از آنکه معنای فرقه مصطلح را داشته باشند، عناوین و اصطلاحاتی هستند که برای گروهی به لحاظ آنکه دارای «وصف خاص» بودهاند، جعل شدهاند که ممکن است به لحاظ همین صفت، چندین فرقه مختلف را شامل شوند؛ مثلاً «اهل رؤیت» هر فرقهای را که رؤیت خداوند در دنیا یا آخرت را تجویز میکرده، شامل میشده است.
۶- فرَق مقابل هم: بسیاری از فرق از لحاظ تاریخی یا عقیدتی، دقیقاً در مقابل یکدیگر تعریف میشدهاند. این دسته از فرق را نیز در جدولی مستقل گرد هم آوردهایم.
۷- فرقی که منسوب به صحابه اهلبیت میباشند: بعضی از فرق به صحابه اهلبیت(ع) نسبت داده شدهاند. این فرقه که اغلب مجعول بوده، ممکن است نکات ارزندهای را برای محققان فراهم سازد.
۸- فرقی که مورد لعن ائمه(ع) قرار گرفتند: از فرقی که همزمان با حضور اهلبیت شکل گرفتهاند، مواردی هستند که صاحبان آن فرقه مورد لعن یا مذمّت اهلبیت قرار گرفتهاند. این فرَق در این قسمت قرار گرفتهاند.
۹- فرَقی که قیام کردند: بسیاری از صاحبان فرق یا کسانی که فرقهای به آنها منسوب است، در طول حیاتشان دست به قیام زدهاند. این موارد نیز در این اثر جمعآوری شدهاند.
۱۰- فرَق طرفدار اصلاحات دینی: تعداد کمی از فرق اسلامی، به دنبال اصلاحات دینی بودهاند. این فرق نیز در این قسمت گردآوری شدهاند.
ج) بیان خصوصیات قسمت سوم کتاب:
در این قسمت مطالبی تکمیلی که ممکن است برای خوانندگان مفید باشد، عرضه شده است:
۱- فهرست الفبایی فرق اسلامی: تهیه این جدول که حدود سی صفحه میباشد، بدان جهت بود تا کسی که به دنبال فرقه خاصی در این کتاب میباشد، با مراجعه به این جدول الفبایی، جدول مربوط به آن فرقه را پیدا کند؛ بنابراین کسی که مثلاً به دنبال فرقه دروزیه باشد تا از جایگاه آن در درختواره اسلامی آگاه شود و بفهمد زیرمجموعه کدام یک از فرق اسلامی است، با مراجعه به این جدول، میتواند از جدول مربوط به آن، مطلع شود.
۲- ارائه منابع مهم فرق اسلامی به همراه توضیح مختصر پیرامون نویسنده آن.
پینوشتها:
۱- در دایرهالمعارف بزرگ اسلامی آمده است: «در حال حاضر، تنها گروههایی از مسلمانان که از شمول تعبیر اهلسنت و جماعت، خارج هستند، گروههای شیعه و اباضیهاند؛ اما در نگاه تاریخی، باید یادآور شد که برخی از شعب کلامی مسلمانان، همچون معتزله و مرجئه از سوی اکثریت در شمار اهلسنت شمرده نمیشدند.» (۱۰: ۴۷۴) استاد ربانی گلپایگانی نیز برای «اهلسنت» کاربردهای متعددی را ذکر میکند و در بیان اولین معنا مینویسد: «در مقابل شیعه؛ یعنی اعتقاد به اینکه درباره امامت و خلافت، نصی از کتاب و سنت وارد نشده و تعیین خلیفه و جانشین پیامبر، پس از رسول اکرم(ص) به انتخاب مسلمانان واگذار شده است. این معنا، در میان شیعیان رایج است.» (فرق و مذاهب کلامی، ۲۱۵، انتشارات مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ هفتم)
همچنین مرحوم روحانی مواردی را از اسامی اهلسنت برشمرده که به نظر میرسد از اسامی «اهلسنت به معنای عام» باشد. برای نمونه میتوان به اهلاجماع و اهلاختیار اشاره کرد که در توضیح اهلاجماع می نویسند: «نامی که در کتب کلامی بر اهلسنت اطلاق میشود. اطلاق این نام به این سبب است که اهلسنت برای تصحیح خلافت ابوبکر به اجماع تمسّک کردند.» همچنین ایشان ذیل مدخل خاصه، «عامّه» را بر اهلسنت اطلاق میکند که احتمالاً این نام نیز برای اهلسنت به معنای عام باشد.
شهید مطهری نیز تعبیری دارند که بیان آن خالی از لطف نیست: «معتزله هرگز به سنت بىاعتنا نبودند، ولى اشاعره با انتخاب این نام براى خود، و قرار دادن معتزله در مقابل خود، کلاه معتزله را در تاریکى برداشتند. مسلّماً این جهت، در شکست معتزله در اوایل قرن سوم در میان توده عوام، تأثیر بهسزائى داشت. کار این اشتباه عامیانه بدانجا رسیده که پارهاى از مستشرقین، دانسته و یا ندانسته، معتزله را به عنوان «روشنفکران ضد سنت» معرفى کنند! ولى افراد وارد مىدانند که اختلاف دید و نگرش معتزله و اشاعره هیچ گونه ربطى به میزان پایبندى آنها به دین اسلام ندارد. معتزله عملاً از اشاعره نسبت به اسلام دلسوزتر و پایبندتر و فداکارتر بودند.» (مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱: ۴۵ و ۴۶)
۲- Infographic که مخفف ترکیبواژه Information Graphic است، به معنای «اطلاعات طراحی شده» یا «نگارههای اطلاعرسان» میباشد.

منبع: روزنامه اطلاعات