نوشته شده توسط محمد صادق غلامی
پنجمین نشست علمی هم اندیشی مدرسه عالی تاریخ و ادیان مجتمع آموزش عالی امام خمینی در روز سه شنبه 1 دی ماه 1394 در سالن شهید عارف الحسینی این مجتمع برگزار شد.
در ابتدای این جلسه جناب حجه الاسلام و المسلمین دکتر ناصر رفیعی رییس مدرسه عالی تاریخ و ادیان با تبریک ایام هفته وحدت به جلسات برگزار شده اشاره کرد و گفت: تاکنون چهار جلسه را برگزار کردهایم. جلسه اول آقای جوادی با موضوع نفاق مدنی، جلسه دوم را بنده با موضوع اهداف قیام امام حسین (ع) صحبت کردم، سومین جلسه آقای نجفی در مورد شگفتیهای عاشورا و جلسه بعد نیز آقای سید کاظم طباطبایی در مورد اعتبار سنجی مقاتل صحبت کردند. قاعدتاً در ماه ربیع الاول میبایستی مباحث مربوط به پیامبر (ص) را مطرح میکردیم که خواهیم کرد. ولی چون مباحث گذشته به فرجام نرسید از آقای اللهاکبری درخواست کردیم یک جلسه نیز از محضر ایشان استفاده کنیم.
پسازآن آقای اللهاکبری با تأکید بر اینکه درباره عاشورا سخن گفتن، آسان نیست گفت: درباره اهداف یا هدف حضرت امام حسین (ع) از قیام تابهحال نظریهها ایدهها و سخنان بسیاری گفتهشده است. در بین ما شیعیان یک عقیده عمومی پذیرفتهشده است که ائمه همه نور واحدند و کار واجب انجام میدهند. در این میان امام حسین (ع) کاری انجام داده است و عقیده عمومی شیعه این است که این کار منحصربهفرد است.
در کنار این نظریهها میخواهم نظریه خاصی را بیان کنم. نظریههای موجود با همه اختلافشان در یک نقطه با هم مشترکاند و آن، خاص بودن قیام امام حسین (ع) و جدا بودن این عمل از دیگر ائمه (ع) است. صاحبان این نظریهها یا نخواستند یا نتوانستند یا به فکر آن نبودند که نظریهای را عرضه کنند که وظیفه ائمه را بتواند حل کند؛ یعنی از مدارا، سکوت و قیام، همه را در دل خودش داشته باشد.
من شروع کردم پردازش یک نظر را ولی هنوز خام است و از شما کمک میخواهم که مبادی و مسائلش پخته شود. در این نظر تشکیل حکومت از سوی پیامبران بهویژه اولوالعزم، از سوی اوصیاء آن حضرت، مدارای 25 ساله امام علی، به دست گرفتن خلافت صلح امام حسن (ع)، قیام امام حسین (ع) و مدارای دیگر ائمه با حکومت وقتشان در این نظر قابلحلاند. همه در این نظر قابلحل هستند؛ یعنی با این نظر سعی میکنیم همه را در چارچوب نظریه قرار بدهیم.
نظریات هشتگانهای که مطرحشده است و آقای اسفندیاری در کتاب خودش آورده است همه این نقص را دارند که فقط سعی میکنند مسأله امام حسین (ع) را حل کنند ولی ناتواناند از اینکه همه رفتار ائمه را در این نظریه حل کنند. من میخواهم به این سمت بروم که همه را یکجا در یک چارچوب قرار دهد.
نیازی نیست که از دور شروع کنم. اجمالاً خداوند انسان را موجودی مختار خلق کرده است و قوای متضاد در درون او قرار داده است. خداوند در کتابهای مقدسش هم لغزشهای انسان را نیز ذکر کرده است. فلسفه تکرار قصههای پیامبران در قرآن برای همین است که گوشزد میکند که لغزشها کجاست؟ تا انسان پرهیز کند. درحالیکه محتوا تقریباً یکی است.
خداوند عقلی به انسان داده است که حجت باطنی است و راهنمای بزرگ او است. در کنار عقل، پیامبران و وحی را قرار داده است که خطاهای انسان را به او گوشزد کنند. اوصیاء پیامبران هم با درجه کمتر همان وظیفه پیامبران را دارند. وظیفه همگان، هدایت انسان است که منجر به سعادتمندی انسان در این جهان و جهانهای بعدی شود.
بنابراین هدف قیام امام حسین (ع) هدایت انسانها است و این هدایت زمینههایی لازم دارد که یکی از آنها گاهی تشکیل حکومت میشود. ما درگذشته پیامبران که نگاه میکنیم میبینیم خدا برای آنها وظایفی تعیین کرده است که بعضی از آنها بدون حمایت مردمی و تشکیل حکومت قابل انجام است و برخی نیز بدون آن قابل انجام نیست. ازنظر من حکومت برای پیامبر و امام یک ابزار برای فراهم کردن زمینه سعادتمندی انسان است به تعبیر دیگر ضمانت اجرایی است برای انجام برخی وظایف پیامبر (ص). علما امربهمعروف و نهی از منکر را در قیام امام حسین (ع) گنجاندند. این مسأله یکوقت قلبی است و یکوقت زبانی است و یکوقت عملی است و بدون حکومت مقدور نیست.
یکی از وظایف پیامبران و اوصیاء که نیاز به حمایت مردمی دارد اجرای احکام الله و ترویج امربهمعروف و نهی از منکر بهصورت عملی است. اکثر پیامبران حکومت تشکیل ندادند و اندکی از آنان تشکیل دادند. در زندگی پیامبر اسلام (ص) که نگاه میکنیم میبینیم تا زمانی که در مکه است مأمور به تشکیل حکومت نیست و تحمل میکند. بعدازآن، هجرت واجب میشود تا تجمع نیروهای مسلمان برای دفاع زیاد شود. وقتی تعداد بیشتر میشود جنگ با قریش درمیگیرد؛ بنابراین پیامبر تشکیل حکومت میدهد و ضمانت اجرایی برای اجرای احکام الله ایجاد میشود.
بر اساس اعتقاد ما و زعم قریش، تنها جانشین پیامبر امام علی (ع) بود؛ اما وقتی پشتوانه مردمی ندارد امام سکوت میکند. وقتی مردم به میدان میآیند وظیفه امام دوباره فعال میشود و قدرت را به دست میگیرد. نوبت که به امام حسن (ع) میرسد میبینیم در ابتدا که یاران معتنی به است ادامه میدهد و وقتی آنها پا پس میکشند ایشان نیز حکومت را واگذار میکند. اینها موارد عملی بود که در سیره معصومین رخداده است.
خطبه شقشقیه قطعنظر از صحتوسقم آن، یکی از فقرات آن این است که اگر خداوند از علما پیمان نگرفته بود که بر ظلم ظالم و ستم پذیری مظلوم صبر نکند من حکومت نمیخواستم. گزاره دوم این جمله این است که «لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر...» این کلمات و برخی شواهد سابق نشان میدهد که برخی وظایف اولیاء با حمایت مردم فعال میشود؛ یعنی اگر حمایت مردمی نباشد امام احساس تکلیف نمیکند. تکلیف هست ولی بالقوه است و بالفعل نشده است. همانطور که در مورد حضرت ابراهیم (ع) و عیسی (ع) بالفعل نشد و اگر مردم حمایت کردند مانند حضرت موسی (ع) و پیامبر اسلام (ص) حکومت تأسیس میشود. درباره امام علی (ع) و امام حسن (ع) نیز همینطور.
فرمایش امام علی (ع) هم در سیره خودش و هم در سیره ائمه بعدی قابل رصد است. حضرت میفرماید: اگر شما نبودید تکلیفی بر من هم نبود. این جملات دقیقاً شرط و جزا است. میفرماید حجت بر من تمام شد باوجود یاران معتنی به. ادامه جمله را در فرمایش امام حسین (ع) نیز میبینیم. ابن عباس پیشنهاد میکند که امام به یمن برود. حضرت میفرماید: «هذه کتبهم و رسلهم و قد وجب علی» بر من تکلیف است که پاسخشان را بدهم. این بحث یک بحث تاریخی و کلامی است. قسمت کلامیاش را به متکلمان واگذار میکنیم.
پایه بحث من اینجا است که وقتی مردم به میدان آمدند پیامبر، وصی، امام و حتی عالم، موظف به پاسخگویی است. دلیلش این روایات، جمله امام علی (ع) و سیره ائمه (ع) است. این بزرگواران خودشان را در معرض قرار میدهند. حضرت علی (ع) به دنبال بیعت و همراهی از جامعه مدینه میرود ولی وقتی همراهی نمیکنند حجت را بر خودش تمام میکند و وقتی همین افراد به میدان میآیند حجت را بر خود تمامشده میبینند و مبنایش را نیز میگوید. این جملات را در سیره امام حسین (ع) هم در بیان و هم در عمل میبینیم. تا اینجا میخواهم عرض کنم که این مبنا برای همه ائمه و پیامبران و اوصیا است و باید بهگونهای پیش برویم که صلح امام حسن (ع) و شهادت امام حسین (ع) و سیره ائمه بعدی در آنجا بگیرد.
اگر بپذیریم که حضور مردم یک تکلیف برای یک پیامبر و امام میآورد که بستگی به جمعیت آن جامعه دارد و تعدادی باشد که بتوان با تأکید بر آنها رفع ستم کرد و ضمانتی برای اجرای احکام به دست آورد. بر این اساس میبینیم که امام حسن صلح کرده است و بر اساس یکی از مواد آن تعیین میشود که معاویه برای خودش جانشین تعیین نکند. از روز انعقاد صلحنامه کوفیان با امام حسین (ع) مرتبطاند و میگویند شما رهبری ما را بر عهده بگیر. حضرت امر به صبر میکند و میفرماید تابع رأی برادرم هستم. وقتی امام حسن (ع) به شهادت میرسد نامه کوفیان دو بند دارد؛ یکبند تسلیت شهادت برادر است و بند بعد تبریک امامت ایشان است و در ادامه آمده است که ما آمادهایم شما بیایید و حکومت تشکیل دهید. حضرت یک وعدهای میدهد که مرگ معاویه است. تا معاویه زنده است سکوت کنید. این مدت حداقلش ده سال و حداکثرش سیزده سال است.
چرا در این سیزده سال قیام نکرده است؟ به چند دلیل:
1- حریف پرقدرت است؛
2- حضرت یاران معتنی به ندارد؛
3- انتظار دارد که در رأس این قدرت تزلزلی ایجاد شود و استفاده کند.
وقتی خبر مرگ معاویه به مدینه میرسد و از حضرت میخواهند بیعت کند میفرماید هر وقت از همه بیعت گرفتید من نیز بیایم بیعت کنم. بهقصد بیعت نکردن به مکه میرود. حضور حضرت در مکه سه ماه و چند روز است یعنی از اوایل شعبان تا اوایل ذیحجه. نامههای کوفیان در مکه به امام میرسد و مکرر نامه میآید. این نامهها یک پیام دارد و تعداد امضاء کنندگان حاکی از یاران معتنی به است. حضرت برای اطمینان از این تعداد کافی، مسلم را به کوفه میفرستد. مسلم اوضاع را بررسی کرده و بیعت گرفته و ثبتنام کرده و نامه نوشته است. آخرین کلمه نامه نیز این است که وقتی نامه به دستت رسید «العجل العجل العجل.» تأکید کرده است که یاران معتنی به و با انگیزه کافی وجود دارد. قطعنظر از علم غیب و علم به شهادت این نامهها و اعلام آمادگی یک تکلیف بر گردن امام حسین (ع) گذاشته است که موظف به پاسخگویی میشود.
اگر امام حسین (ع) زودتر از ابن زیاد به کوفه میرسید قطعاً تاریخ به گونه دیگری نوشته میشد. همه مشکل این بحث من زمانی است که خبر شهادت مسلم به ایشان میرسد و عملاً کوفه ازدسترفته است. اینجا نکتهای داریم که از زبان زهیر بن قین بیان شده است. آنجا جلسه تشکیل میشود و برخی میگویند برگردیم و برخی نیز میگویند ادامه دهیم. یک استدلال این است که حضور فیزیکی شما در کوفه اوضاع را دگرگون میکند و شخصیت شما با شخصیت ابن زیاد متفاوت است و اگر مردم شما را در کوفه ببینند حمایت میکنند. با این استدلال راه ادامه پیدا کرده است.
ما میبینیم که امام حسین (ع) در راه به هرکسی میرسد درخواست کمک میکند. درست است با حر برخورد میکند توافق میکنند که به راهی بروند که نه به مدینه برود و نه به کوفه؛ امام میخواهد با اختیار وارد کوفه شود و حر میخواهد او را دستبسته و پنهانی ببرد. چون انگیزه دو طرف متفاوت است مصالحه میکنند به راهی برود که نه به کوفه برسد و نه مدینه. اگر مسیر را از ملاقات امام با حر بررسی کنید میبینید که نامههای حر هرروز به کوفه میرسد و خبر حضور امام هرروز به شیعیان کوفه میرسد. امام این انتظار را دارد وقتی مردم کوفه بفهمند ایشان در نزدیکی کوفه است در درون کوفه اوضاع را تغییر دهند و زمینه را برای ورود ایشان فراهم کنند. مسیر حرکت هم از اینجا به بعد بهکندی صورت میگیرد. حضرت از موازات کوفه هشتاد کیلومتر عبور کرده است. تقریباً از محل ملاقات با حر تا کوفه نیزه همینقدر بیشتر راه نیست؛ یعنی حدود ده روز راه طی شده است و امام منتظر یاری کوفیان است. از کوفه آمدهاند ولی خیلی کم آمدهاند.
اعلام آمادگی کوفیان وظیفه امام حسین (ع) را بالقوه کرد و باید حرکت میکرد و الآن که به صحنه کربلا رسیده است ناامید از آمدن کوفیان شده است و آن وظیفه از فعلیت میافتد و بالقوه میشود. چون نیامدند تکلیف از ایشان برداشته میشود و دیگر مکلف به اقدام نیست. چون علتش حضور یاران کافی بود و الآن که نیستند تکلیف برداشته میشود.
درصحنه کربلا یک اتفاق دیگر میافتد. در مکه و مدینه از حضرت میخواستند بیعت کند ولی درصحنه کربلا از ایشان بیعت نمیخواهند بلکه تسلیم بهحکم امیر میخواهند. تسلیم بهحکم امیر در تاریخ یک قاعده است یعنی وقتی دو گروه رو در روی هم هستند و یک گروه غالب و یک گروه در حال مغلوب شدن است با هم مذاکره میکنند و گروه فاتح پیشنهاد تسلیم بهحکم امیر میکند یعنی امیری که الآن فرمانده لشکر است و در این صحنه امیر عبیدالله بن زیاد است. امیر، جان شما را در اختیار دارد خواست به بردگی میگیرد، خواست گردن میزند، خواست به بردگی میگیرد و اگر خواست منت میگذارد و آزاد میکند. شواهد مختلفی از این مسأله هم قبل و هم بعدازاین جریان داریم. یاران مختار در کوفه شش هزار ایرانی بهحکم مصعب تسلیم شدند. سران کوفه که آنجا بودند به مصعب گفتند میخواهی چکار کنی؟ مصعب گفت: بعداً در مورد آنها تصمیم میگیریم. آنها گفتند: همینها بودند که بزرگان ما را کشتند. از مصعب خواستند که دستور دهد سر همه را ببرند. دستور آمد که هر کس اسیرش را سر ببرد و در کمتر از دو دقیقه شش هزار نفر را در کنار مسجد کوفه سر بریدند و رود خون جاری شد.
قبلش هم در زمان ابوبکر تسلیم بهحکم امیر در جنگهای رده داریم یعنی در عرف عرب یک قاعده است. فرمایش امام حسین (ع) مبنی بر «هیهات منا الذله» در پاسخ به تسلیم بهحکم امیر است نه در پاسخ به بیعت چون درصحنه کربلا کسی درخواست بیعت ندارد و میگویند باید بهحکم عبیدالله تسلیم شوید. عبیدالله نسب درستی ندارد و معاویه نسب او را به پدرش ملحق کرده است. خود بنیامیه این عقده را داشتند که پیامبر آنها در مکه گرفته بود و آزادکرده بود و اسم طلقاء را بر آنها گذاشته بود دنبال این بودند که این نقیصه را جبران کنند. یکی از فلسفههای صلح امام حسن (ع) همین است که اگر به جنگ وارد میشد همین اتفاق میافتاد. یارانش کشته میشدند و بنیهاشم طلیق میشدند.
اینجا دعوا بر سر حکم امیر است. به او پیشنهاد میکنند اگر امام حسین (ع) تسلیم تو شود ببخشی یا بکشی جایگاه تو بالا میرود و نقصهایت پوشانده میشود. سرنوشت زندگی و مرگ یک آدم مهم در اختیار تو قرار میگیرد. اصرار بر این داشته باش و او نیز اصرار میکند. امام پاسخ میدهد ارحام مطهره ما پاک از پذیرفتن ذلت. در صحنه کربلا حتی اگر امام حسین (ع) با ابن سعد مصالحه میکرد و طی مصالحهای راه دیگری در پیش میگرفت ایرادی نداشت. چون در اینجا که یارانی نیستند تکلیف از امام برداشتهشده است. همانطور که امام حسن (ع) مصالحه کرد.
ائمه دیگر هم هیچوقت صد هزار شمشیرزن آماده خدمت آنها نیامدند تا امام تکلیفی بر عهدهاش بیاید. فرمایشهایی از امام صادق (ع) آمده است که از اصحاب خود گله میکنند که قائم من بودم ولی شما راز مرا فاش کردید و قیام به تأخیر افتاد. درست است که خراسانی میگوید چرا قیام نمیکنید؟ و امام میفرماید: من یار و یاور ندارم. اگر بهاندازه این بزغالهها یار داشتم قیام میکردم. خراسانی میشمارد و تعداد آنها هفدهتا بود. میگوید: من صد هزار شمشیرزن میآورم. امام امتحانش میکند و با آن کار، فرد میفهمد که حتی خودش هم نمیتواند یاری کند.
یاران کافی وجود ندارد. در اواخر عمر حضرت علی (ع) میبینیم که برای جنگ با معاویه همکاری نمیکنند. چند نفر از یارانش را مأمور میکند در قبایل خودشان تبلیغ کنند و یار و یاور جمعآوری کنند؛ یعنی سپاه امام حسن (ع) همان کسانی هستند که این افراد جمعآوری کردهاند که سپاهی شکننده است. با این مبنا اگر پیش برویم دیگر ائمه نیز بر همین مبنا جلو رفتهاند؛ یعنی مدارایشان با حکومتهای وقت به خاطر نبود یاران معتنی به است. تکلیف علما نیز در این مبنا مشخص میشود. هر عالم دینی که اگر پشتوانه مردمی پیدا کرد وظیفهاش این است که اقدام کند. اگر مبنا را بپذیریم نتیجه دنبالش است.
در این قالب این نظریه میتوانیم عمل همه امامان را تبیین کنیم. هر جا قیامی هست به خاطر یاران معتنی به است و هر جا مدارا و سکوت است یاران کافی وجود ندارد.
پسازآن حجتالاسلاموالمسلمین دکتر ناصر رفیعی گفت: فرمایش شما با بعضی از کلمات امام حسین (ع) مانند «مثلی لایبایع مثله» که در مدینه است و بحث نامههای کوفه مطرح نیست و یا «من رأی سلطانا جائرا ...» منافات دارد. اگر امام حسین (ع) که شما میگویید تسلیم بهحکم امیر برایشان پیش آمد اگر ایشان میگفت که بیعت میکنم. دست از سرش برنمیداشتند و میگفتند باید تسلیم حکم امیر شوید؟ شاهدی داریم که امام حسین (ع) در مذاکراتش فرموده باشد که من بیعت میکنم؟ البته مشکل علم غیب هم جدی است که به آن پرداخته نشد.
یکی از مهمترین اشکالاتی که در شبهات شبکههای ماهوارهای آمده است این است که قبول داریم که پیامبر فرمود: «یکون بعدی اثنی عشر امیرا» ائمه شما که امارت نکردند. اگر واقعاً اینها امام و امیر هستند چه گامی برای این کار برداشتند؟ امام هادی (ع) را نزد متوکل میآورند و ایشان میفرمایند من اسلحهای جمع نکردهام. ابومسلم و ابوسلمه نامه میدهند و امام پاره میکند. شما میفرمایید حضور حاضر. امام خمینی ننشست که مردم بیایند و بعدازآن اطلاعیه بدهند. یکییکی از نجف با نوار شروع کرد و حضور حاضر شد. امام رضا (ع) عید فطر نماز میخواند و ده هزار نفر پشت سر او هستند. نمیتوانست برگردد و بگوید که اگر شما با من همراهی کنید علیه مأمون قیام میکنم؟ چرا ائمه خودشان برای این ایجاد حضور گام برنداشتند؟
آقای محمد اللهاکبری در پاسخ گفت: عبارت «من رأی سلطانا جائرا» از شواهد من بود که نگفتم. این روایت مقید به حمایت است و الا هرکسی بخواهد بهتنهایی قیام کند نتیجهاش معلوم است.
استاد رفیعی: در عبارت که نیست.
در عبارت نیست ولی از مجموعه قرائن و شواهد فهمیده میشود. از جمع گفتار پیامبران و امامان و سیره آنها فهمیده میشود. فقها در باب امر فقها امربهمعروف و نهی از منکر فیزیکی را مشروط کردهاند به توانایی. یکوقت یک نفر در محله شما است و او را صدا میزنید و نهی از منکر میکنید ولی یکوقت مرتکب منکر، وزیر است که پشتوانه سلطان را دارد که تعداد بیشتری لازم دارید.
امام موظف است خودش را در معرض قرار دهد؛ نه اینکه عبا بر سر بگذارد و پنهان شود. امام علی (ع) دنبال یار و یاور میرود ولی انصار یاری نمیکنند و بعد از ناامیدی از یاری در خانه مینشیند. امام حسن (ع) قدرت را به دست میگیرد ولی وقتی میبیند یاران همدل نیستند و پراکندهاند و امروز و فردا است که دستبسته تحویل معاویه بدهند در این زمان تن به صلح میدهد. ائمه دیگر هم همینطور هستند. نامههایی که از خراسان آمده است دوسویه است. یکطرفش احتمال این است که این نامه را ابوسلمه با هماهنگی سفاح نوشته باشد و میخواهد مخالفان آینده را شناسایی کند و امام زیرک و سیاستمدار و آگاه است و نخوانده پاره میکند و در پاسخ اعتراض قاصد، میفرماید: شما از چه زمانی یار من شدید؟ یا در گفتگویی که با عبدالله محض دارد میفرماید: مگر تو آنها را بهعنوان مبلغ به خراسان فرستادی؟ مگر اینها یاران تواند؟ عبدالله محض که پذیرفت نتیجهای گرفت؟
امام در معرض هست و تبلیغ میکند. البته بعد از عاشورا، ائمه کار فکری کردند و تبلیغ کردند که یاران فکری و آگاهشان زیاد شود. اتفاقاً من و شما که برای ظهور دعا میکنیم باید دعا کنیم یاران آگاه معتقد زیاد شوند نه یاران ناآگاه. تحریک عقل کار سختی است ولی تحریک احساس کار آسانی است.
در خصوص «مثلی لایباع مثله» تا توانایی هست بحثی نیست. البته اکثر ائمه با سلاطین زمان بیعت کردند و این کار از روی ناچاری است؛ زیرا حکومت دست از آنها برنمیدارد؛ یعنی اگر با آن توصیفی که از امام میکنیم که سرشناس است و هوادارانی دارد هیچ سلطانی چنین شخصی را رها نمیکند تا زمانی که از او اطمینان و احساس امنیت کند. با این توصیف امامان بیعت کردهاند.
وقتی حضرت میگوید من بیعت نمیکنم در مدینه است؛ یعنی وقتی از او بیعت میخواهند قبول میکند و میگوید هر وقت از بقیه بیعت گرفتید من هم میآیم. شما که بیعت پنهانی مرا نمیخواهید. امام واقف است که آنها برای بیعت گرفتن میخواهند مردم را ساکت کنند. این جمله برای امتناع از بیعت است تا ببیند کوفیانی که از بیست سال قبل با ایشان مراوده دارند و میگویند حمایت میکنیم چه میکنند؟ در انساب بلاذری کاملاً این رابطه بیستساله توصیفشده است.
شبکههای ماهوارهای بیشتر مسأله امتناع از بیعت را پررنگ میکنند و میگویند امام حسین (ع) اصلاً قصد قیام نداشت و اگر کاری به او نداشتند او نیز قیام نمیکرد.
استاد رفیعی: بیعت ائمه برای آن حکومت مشروعیت میآورد؟ فعل امام حجت است و آیا مشروعیت بخش است؟
حکومت همه مشروعیتش را از امام نمیگیرد. حکومت مشروعیتش را با شمشیر و بیعت مردم گرفته است. این عقیده من و شما است که حکومت را نامشروع میدانیم ولی آن حکومت خودش را مشروع میداند. ازنظر ما این بیعت اجباری هم مشروعیت نمیآورد. آن حکومت میخواهد در آن جامعه تبلیغ کند که این فرد نیز با ما بیعت کرده است و یا حداقل مخالفت نکرده است.
پس از آن مسایل به صورت مباحثه مطرح شد که مشروح آن به شرح ذیل تقدیم می گردد:
استاد جوادی: برخی از تعبیرهایی که از آن طیف از روایاتی است که از روایات اهل سنت میخواهیم برای تائید بحث ائمه اثنی عشر بیاوریم والا خیلی از این نکات در بسیاری از تعابیر منابع شیعی نیست. همه این روایات را باید ببینیم. مثلاً در برخی از این روایات آمده است که اسلام مادامیکه این دوازده امام هستند عزیز است. درحالیکه اینگونه نیست. میخواهیم اثنی عشر را برای تائید خودمان بگیریم ولی به اصل محتوا توجه نمیکنیم.
استاد نجفی: چند ابهام در این نظریه وجود دارد. یکطرف قضیه معلوم شد که فرمودید اگر حضور حاضر باشد امام موظف به قیام است. سؤال من این است که اگر نباشد حرام است؟ یا میخواهید بگویید قیام، وجوب ندارد. اگر در طرف دیگرش شبهه حرمت را ملتزم نشوید برخی از سؤالها را بهراحتی میتوانید پاسخ دهید؛ یعنی دیگر لازم نیست به این سؤال پاسخ دهید که چرا زمانی که امام فهمیدند حضرت مسلم شهید شدند ادامه دادند؟ لازم نیست امام برای وجوب ادامه دهد برای استحباب نیز ممکن است ادامه دهد.
به حرام بودنش ملتزم نیستیم. میخواهیم بگوییم اینطرفش برای امام تکلیف آور است؛ یعنی امام موظف میشود به پاسخگویی به حمایت مردم ولی در مورد آنطرفش ساکت هستیم که امام اختیار دارد ادامه دهد یا نه؟
استاد نجفی: همچنین آنطرفش یعنی اگر مردم استقبال نکردند وقتی مردم حاضر بودند یا در معرض حضور بودند. اگر مردم در معرض نباشند و پاسخ نمیدهند باز بر امام جایز است اقدام کند؟ این هم در بحث شما نیست و اینجا نیز اگر بگویید جایز است نظریه شما از مشکلات دیگری دور میشود.
یکبخشی را طرح نکردم. ابن عباس و محمد حنفیه بر اساس اخبار و عمل هر دو، به امام پیشنهاد میکنند که جای دور برو. خودشان بعداً این کار را انجام دادند و یک سازمان تشکیلاتی درست کردند. پیشنهاد کردند که به کوههای یمن برو که پدرت هم پیرو دارد و وقتی یارانی پیدا کردی و کوفه را گرفتند و سلطان را بیرون کردند حکومت را به دست بگیر. حضرت با مشکلاتی مواجه است. حکومت در آغاز، دنبال بیعت گرفتن از اینها است. امام هر جا برود تحتفشار است. معاویه این اصرار را نداشت و او هم با امام حسین (ع) مدارا میکرد ولی یزید از این عقل و منطق برخوردار نیست. امام طرح میکند اگر بروم بالای کوههای یمن و از پشت به من تیری بزنند و بگویند راهزنان او را کشتهاند ثمری ندارد. بازهم امام بهترین جا را انتخاب میکند. حکومت به دنبال حذف فیزیکی امام است ولو در ایام حج در لباس احرام و ضارب هم مشخص نشود. قتل گردن حکومت نمیافتد. امام یک صحنه در ملا عام انتخاب میکند که حکومت نتواند خودش را تبرئه کند.
استاد نجفی: این کار بر امام واجب بود؟
نمیگویم واجب بود. در آن طرحی که گفتهام وقتی امام ناامید از همراهی مردم است تکلیف از فعلیت میافتد و به بالقوه تبدیل میشود و آن گفتگوهایی که از مذاکره امام و ابن سعد گزارش شده است میتواند درست باشد. آنها میخواستند توافق کنند. نامه ابن سعد به ابن زیاد رسمی حکومتی است و محتوایش این است که کار درست شد.
استاد نجفی: همانی که گفتند دروغ گفته است.
آیا ممکن است امیری به مافوق خودش دروغ بگوید؟ در شرایط جنگی که حکم آن اعدام است؟ ابن سعد میداند ابن زیاد با کسی شوخی ندارد.
استاد نجفی: این مطلب گزارش خلاف دارد.
آنها را هم دیدهام. محتوای گزارش با مبنایی که عرض کردم جور درمیآید.
استاد نجفی: امام میفرماید: «اما وَاللهِ لَوْ لَمْ یَکُنْ فِی الدُّنْیا مَلْجَأٌ وَ لا مَأْوَى، لَما بایَعْتُ یَزیدَ بْنَ مُعاوِیَةَ» شما میگویید که امام قبول کرده بود با یزید بیعت کند؟
شما باید طوری جواب بدهید که سیره بقیه ائمه را نیز بتوانید توجیه کنید.
استاد نجفی: اینجا در یزید خصوصیتی وجود دارد که امام به خاطر آن حساسیت نشان میدهد.
یزیدهای بعدی هم همین اوصاف را داشتند. چرا ائمه بعدی چنین رفتاری را نشان ندادند؟ ولید قسم میخورد که برود و پشت کعبه شراب بخورد. کاری که حتی یزید هم نکرد.
استاد رفیعی: اگر فقط مساله مفاسد باشد حرف شما ]استاد نجفی[ درست است ولی فقط مفاسد نیست. در معاهده بوده است که معاویه بعد از خودش کسی را تعیین نکند و قیام حق امام بوده است.
استاد نجفی: تفاوت در معاویه و یزید است و تفاوت در امام حسن (ع) و امام حسین (ع) نیست.
استاد رفیعی: البته ولید هم مانند یزید است و نمیتواند این مطلب ملاک باشد.
استاد نجفی: فرق میکند. شخصیت امام حسین (ع) و موقعیتی که در آن قرارگرفته، بهگونهای است که از طرف ایشان باید اقدام صورت بگیرد. میخواستم راه را برای تنقیح این نظریه بازکنم و ابعاد ادعا مشخص شود. اگر بحث وجوب را مطرح کنید برخی مشکلات حل میشود. مطلب بعدی این است که از این فرمایش شما اینطور برمیآید که شما هدف را تشکیل حکومت گرفتی و وقتی تشکیل حکومت میسر نباشد امام نباید قیام کند.
عرض کردم که حکومت برای پیامبر ابزار است و هدف نیست. هدف اصلی هدایت مردم است. در مسیر این هدایت برخی از وظایف امام و پیامبر بدون حضور مردم شدنی است و برخی بدون حضور آنها شدنی نیست. حکومت یک ابزار است. امام کارش رفع ستم و بازگشت به اصل است.
استاد نجفی: اگر سیدالشهدا برای رسیدن به این هدف ولو یاور هم ندارد خودش را به دریای شهادت بزند تا مخالف را رسوا کند و مکتب خودش را به مردم بفهماند و این هم بر او واجب باشد چه اشکالی دارد؟ مثل یک سربازی که میداند در این جنگ کشته میشود ولی بر کشتنش اهداف مختلفی مترتب است. بگویند برو و کشته بشو و بندگان را از ضلالت نجات بده.
این مطلبی که شما میفرمایید نظریهای است که طرفدارانی دارد. اتفاقاً اکثر علما آن را پذیرفتهاند. این نقیصهای دارد که میگوید این وظیفه، مختص امام حسین (ع) است.
استاد نجفی: لازمه این نظریه این نیست. اگر هم باشد یک محذوری نیست که بتوان نظریه را با آن برطرف کرد.
نقیصه همه اینها این است که آمدهاند تکلیف عاشورا را مشخص کنند. نیامدهاند در سلسله امامت و اوصیاء و انبیاء جا بدهند و نظریهای بدهند که همه در آنجا شود.
استاد نجفی: پس نظریه شما مبتنی بر این است که نظریههای دیگر را جواب بدهید.
جواب میدهم ولی نخواستم آنها را نقد کنم.
آقای حیدری: فرمودید سند و شواهد تاریخی تسلیم بر حکم امیر داریم ولی ما چنین چیزی نداریم. ادله شما قیاس با مختار بود که قیاس معالفارق است. هم شخصیت مختار با امام حسین (ع) متفاوت است و هم اینکه مختار و یارانش درگیر شده بودند و بعد از درگیری بود درحالیکه امام هنوز درگیر نشده بود.
این تحلیل شما برای قیام تشکیل حکومت است. شما همان مؤید تشکیل حکومت هستید که هم با علم غیب امام مشکل دارد و هم در مسأله فضای سیاسی عادی مشکل دارد. گفتگوی امام با فرزدق و ابن عباس و محمد حنفیه که گفتند یقیناً کشته میشوید یعنی در فضای عادی آن زمان یقین داشتند نتیجه ندارد.
اشکال عمده این است که شما گفتید شرایط بهگونهای است که شرایط قیام آماده است. قبول داریم که همه دنبال این است که از آن بهعنوان ابزار استفاده کنند؛ اما شرایط امام حسین (ع) در شرایط قیام نبود. اگر فرماندار مدینه و یزید از امام بیعت نمیخواست امام حرکت میکرد؟ هرگز حرکت نمیکرد. امام با یک مسائلی مواجه شد که موضعگیریهای خوبی داشته است و نهایت به نفع اسلام تمام شد.
اینکه میفرمایید اگر بیعت نبود امام حرکت نمیکرد یکی از نظریههای موجود است ولی اگر سابقه رابطه امام با کوفیان را ببینید بیست سال رابطه دارد. این ارتباط تنگاتنگ است و بعد از شهادت امام حسن (ع) جدیتر است و هرسال در ایام حج میآیند و با امام ملاقات میکنند و نامه مینویسند و امام وعده مرگ معاویه را میدهد. سیاستمدار آگاه میداند زمان قیام زمانی است که در رأس تزلزلی رخ دهد. الانش هم همینگونه است. در همه کشورها زمانی که میخواهد انتخابات شود همه نیروهای نظامی در حال آمادهباش است؛ زیرا حزب مخالف در این هنگام است که دست به اقدام میزند.
صحبت من این نیست که اگر حکومت چیزی نمیخواست امام حرکت نمیکرد. چه حکومت بیعت میخواست و چه نمیخواست اگر یاران معتنی به میبودند حجت بر امام تمام میشد.
آقای حیدری: نبودند.
نامهها و تائید حضرت مسلم حاکی از این است.
آقای حیدری: بحث در مورد حرکت امام از مدینه است و این نامهها از مکه شروع شد.
بعد از آگاهی از مرگ معاویه امام یکشب یا دو شب در مدینه است؛ یعنی خبر مرگ معاویه را هنگام مغرب دادند و ده دقیقه بعدش امام را احضار به دارالاماره کردند. والی به ایشان مهلت داد که من تعجب کردم که چرا مهلت داد؟ کتابهای زیادی را بررسی کردم و فهمیدم که والی داماد ابن عباس است. امام شب بعد به مکه رفت.
آقای حیدری: علت حرکت امام از مدینه به مکه چه بوده است؟ برای این بوده که نخواهد بیعت کند نه اینکه به کوفه حرکت کند.
تا اینجا با شما موافقم. رفتن امام برای بیعت نکردن است ولی علت دیگر هم دارد و آن اینکه ببیند این یارانی که ادعا میکنند و نامه مینویسند درصحنه هستند یا نه؟ در این سه ماهی که در مکه است نامه آمده است.
آقای حیدری: اگر این دلیل بود باید به سمت کوفه حرکت میکرد.
هنوز که نامه نیامده است. مکه جای امن است. هرکسی که میخواهد با یارانش از نقاط مختلف جهان اسلام ارتباط بگیرد به مکه میرود؛ یعنی جایی است که افراد متهم نمیشوند. در این مدت راستی آزمایی کوفیان انجام میشود. چند هزار نامه آمده است. حضرت این نا اطمینانی را احساس میکند و مسلم را میفرستد. مسلم اوضاع را بررسی کرده و از صد هزار نفر بیعت گرفته و در دفتر ثبت کرده و بعد نامه مینویسد که بیا. اینکه امام یک روز قبل از مناسک بیرون میرود اهمیت حج را درک میکند ولی برای این است که مسلم میبیند اوضاع کوفه نابسامان است و نامه فوری به امام مینویسد.
استاد نجفی: معنای این حرف این است که امام اشتباه کرده است. این جریانات را همه فهمیدند جز امام. حضور حاضری در کار نبود. همه میدانستند.
حرفهای ابن سعد در طبقات هست. یزید بعدازاینکه فاجعه را مرتکب شده است بهاشتباه خودش پی برده است و تا آخر بنیامیه خط تبلیغاتی بنیامیه یک سیاستی را پیگیری کرده است که امام را مقصر جلوه دهد که نصیحت ناپذیر است.
نصیحت کنندگان نمیدانستند که حجت بر امام تمامشده است. از ارتباط امام با کوفیان خبر ندارند. امام فقط برای ابن عباس میگوید که همه رسلهم و کتبهم.
استاد نجفی: حرف نصیحت کنندگان درست درآمد و امام هم همان موقع به آنها گفت که من هم میدانم.
حتی اگر علم غیب امام اقتضاء کند که این مردم سرانجام یاری نمیکنند و شهید میشود با مبنای من جور درمیآید. مردم تحلیل سیاسی میکنند بدون اینکه از رابطه پنهانی کوفیان با امام خبر داشته باشند.
استاد نجفی: مردم میدانستند که کوفیان خودشان مدعیاند.
از کجا میدانستند؟
استاد نجفی: میگفتند سیوفهم معک و قلوبهم علیک
اینها همان چیزهایی است که امویان ساختند. نقد حرفهای ابن سعد در طبقات موجود است. آقای سید عبدالله حسینی در کتاب خودش حرفهای ابن سعد را نقد کرده است. خط تبلیغاتی اموی سعی میکند امام حسین (ع) را مقصر جلوه دهد و یزید را بیگناه بداند.
استاد نجفی: خطبه امام در روز عاشورا همین است که شما ما را دعوت کردید و به نفع دشمنانتان کار میکنید و به ضرر دوستانتان. چرا قبل از این ما را رها نکردید که در این ورطه نیفتیم. همه حرف سر این است که اینها دوستان ما هستند. این را همه میدانستند.
مبنای من این است که حجتی بر گردن امام آمده است و حتی با علم به شهادت باید این کار را تمام کند.
استاد نجفی: مگر نمیگویید که باید حضور حاضر باشد. نیستند و دروغ میگویند.
تا زمانی که دروغ آن را نیازمودهاید از کجا میفهمید که دروغ میگویند. نمیتوان قصاص قبل از جنایت کرد. هنوز کربلا اتفاق نیفتاده است و کوفیان پیمان نشکستهاند؛ بنابراین نمیتوان در مورد آنها داوری کرد. نصیحت کنندگان از رابطه کوفیان با امام بیخبرند و همچنین از تکلیف امام اطلاع ندارند.
استاد نجفی: امام اگر مانند مردم عادی بودند حرف شما درست است. ولی او علم غیب دارد و دستور دارد که خارج شود.
این دستور را میگویید وظیفه خاص است و من میگویم این دستور با حمایت مردم تمام میشود.
استاد جوادی: در مورد علم غیب، هر چیزی که در مورد بقیه امامان گفته میشود در اینجا نیز باید همان پاسخ داده شود.
استاد رفیعی: در مورد علم غیب تفاوت بین تکلیف و عمل میگذاریم. بههرحال تکلیف امام قطعنظر از علم امام است و شواهدی بر آن است و دیگران نیز بحث کردهاند. ولی در جلسه اول هم گفتم بحث تشکیل حکومت شبهات زیادی دارد و میتواند یکی از ابزار باشد ولی بههرحال شهادت امام حسین (ع) باعث تقویت اسلام شد. بحث تسلیم به امر امیر را پاسخ ندادید که چه شاهدی دارید؟
نامهای که شمر برای ابن سعد آورده است. ابن سعد میگوید الحمدالله خداوند بین اسلام و مسلمین صلح برقرار کرد و نامه نوشت به ابن زیاد که مصالحه میکنیم. دو روز بعد شمر نامه آورده است که حاوی این است که از امام بخواهید بهحکم امیر تسلیم شود. پاسخ امام دو جمله است: یکی «هیهات منا الذله» و دیگری «ان الدعی بن الدعی قد رکزنی بین السله و الذله».
امام میفرماید این از من میخواهد بین تسلیم و جنگ، یکی را انتخاب کنم و من جنگ را انتخاب میکنم.
استاد نجفی: یعنی اگر امام میفرمود که من با یزید بیعت میکنم بازهم جنگ میشد؟
دیگر امام را در کربلا رها نمیکردند. درصحنه کربلا یک جمله پیدا کنید که از امام بیعت خواسته باشند. از ملاقات با حر تا شهادت چنین چیزی مشاهده نمیشود.
استاد نجفی: اصل کار و مشکل، بیعت با یزید بوده است.
اصل مسأله بوده ولی الآن مسأله تغییر کرده است.
استاد نجفی: اگر اصل را بپذیرد بازهم متعرض او میشوند؟
درصحنه کربلا دیگر از او بیعت نمیخواهند.
استاد رفیعی: بیعت تشدید شده است به تسلیم بهحکم امیر.
یعنی یک امر پایینتر و فروتر از او میخواهند؛ و او نیز نمیپذیرد.
استاد رفیعی: ان شاء الله در جلسات دیگری این بحث را پی خواهیم گرفت. در این جلسه نیز در مقام پاسخگویی به همه شبهات نیستیم و میخواهیم پرورش فکری در بحث شود و زمینهای برای مباحث بعدی شود.
برای دریافت فایل صوتی این نشست، اینجا را کلیک کنید!