نویسنده: علیاكبر عالمیان (استاد همکار مجتمع تاریخ، سیره و تمدن اسلامی)
چكیده
یكی از شبهات مطرح در مورد قیام امام حسین(علیه السلام)، بحث دربارة بعد حماسی قیام ایشان است. به اعتقاد برخی از افراد، عاشورا یك حماسه نیست؛ بلكه ساخته و پرداخته حكومت شیعهمذهب صفویه است.
در این مقاله این شبهه بررسی و این نتیجه حاصل شده كه مسئلۀ عاشورا و بعد پررنگ حماسی آن، ارتباطی به دوران صفویه و تلاش عالمان این دوره برای احیاء مراسم عزاداری امام حسین(علیه السلام) ندارد. در دوران صفویه تحولی در سبك عزاداری شكل پذیرفت و رسوم جدیدی به این آیین حماسی اضافه شد. برپایی مراسم عزای حسینی به زمان حضور ائمه(علیهم السلام) بر میگردد و سیرۀ این بزرگواران اقامۀ مجلس عزای حسینی بوده است.
از این گذشته باید گفت كه قیام امام و یاران با وفایش، خود یك حماسۀ بزرگ بود و تمام نشانههای یك حماسه را نیز به همراه داشت نظیر شجاعت، صلابت، جنگاوری و رجزخوانی. ازاینرو نمیتوان برای صفویه، نقش محوری در حماسی جلوه دادن قیام عاشورا قائل شد؛ زیرا قیام عاشورا در بطن خود همۀ عناصر حماسه را به همراه دارد. نقش صفویه تنها تحول در سبك عزاداری ارزیابی میشود.
كلیدواژگان: امام حسین(علیه السلام)، عاشورا، عزاداری، حماسه، رجزخوانی و صفویه.
مقدمه
یكی از شبهات مطرح در مورد قیام امام حسین(علیه السلام)، بحث دربارة بعد حماسی قیام ایشان است. به اعتقاد آنان، عاشورا یك حماسه نیست؛ بلكه ساخته و پرداخته حكومت شیعهمذهب صفویه است كه با همراهی برخی از علما، پررنگ شد و بهصورت یك حماسه درآمد. این افراد مراسم عزا و شكوه آن را دارای ریشههای تاریخی نمیدانند، بلكه آن را به دوران صفویه تقلیل و این قیام را غیر حماسی جلوه میدهند و اینگونه القا میكنند كه ائمه(علیهم السلام) و علمای دین هیچ نقشی در برپایی این مجلس نداشتهاند. برای پاسخ به این شبهه سعی شده است تا در قالب یك پرسش اصلی و چند پرسش فرعی به این مسئله پاسخ داده شود. پرسش اصلی این است كه آیا برپایی مراسم عزای حسینی، از عصر صفویه آغاز شده و وجه حماسی پیدا كرده است؟ لازمۀ پاسخ به این پرسش، پاسخ به برخی از پرسشهای فرعی است كه عبارتنداز اینكه: نخست، چگونه این قیام، صبغۀ حماسی پیدا كرده است؟ دوم، ریشه برگزاری مراسم عزای حسینی به چه زمانی برمیگردد؟ سوم، این مراسم در ایران ـ با توجه به بحث پیرامون صفویه ـ از چه زمانی برگزار شده است؟
نگاهی به معنای حماسه
واژۀ حماسه از ریشۀ «حمس» و بهمعنای «شدت و صلابت» گرفته شده و بهمعنای «شجاعت و حمیت» نیز به كار رفته است (فراهیدی، 1409 ج3، ص154 و طریحی، 1375، ج4، ص63).
برخی نیز این واژه را اینگونه معنا كردهاند: «حماسه»، از مادۀ «حمس» بهمعنای شجاعت، شدت، صلابت در امر دین و جنگ آمده است (جوهرى، 1407ق، ج3، ص919 ـ 920 و دهخدا، 1372، ج6، ص8074). فرهنگ معین نیز افزون بر معانی بالا، «شعر رزمی» یا همان رجزخوانی را نیز در تعریف حماسه آورده است (معین، 1375، ج1، ص1372).
واژۀ عربی حماسه، بهمعنای تندی و دلاوری است و مرد حماسه كسی است كه در كار استوار باشد، حمیس و حمس نیز بهمعنای دلیر و بىباك است. (معلوف، 1380، ص153).
حماسه میتواند مولود رویدادهای رزمی باشد و صفت بارز آن برانگیختن حس شگفتی و ستایش است و به این دلیل حماسه را وارد قلمرو اسطوره كردهاند تا شگفتىزایی آن بیشتر شود و موضوع حماسه نیز باید امر مهمی باشد، درونمایههایی مانند تشكیل ملیت، به دست آوردن استقلال و تشكیل حكومت مستقل، دفاع از آب و خاك در رویارویی با دشمنانی كه استقلال ملی را تهدید مىكنند (صفا، 1383، ص4).
همچنین برای یك حادثۀ حماسى، اصولی نظیر آغاز شدن حماسه با نیایش، ایجاد تغییر و تحول ناگهانی در حوادث و وجود سفرهای مخاطرهآمیز را مطرح كردهاند (شمیسا، 1373، ص54). ویژگى مشترك حماسهها نیز عبارتنداز:
1. وجود یك هیئت مركزی پهلوانی و در رأس آنها یك رهبر ابرمرد و وجود عنصر ذهنی نیرومند، خواه آیینی و ماوراء طبیعی یا اخلاقی و سیاسی كه در نبرد میان خیر و شر كارایی داشته باشد؛
2. وجود سفرهای مخاطرهآمیز كه یا اساس حركت قهرمان است یا انتظامبخش رویدادهاست (مختارى، 1379، ص22ـ24).
عاشورا؛ حماسهای تاریخی و دینی
صفویه چه به نیت كسب اقتدار و یا هر انگیزۀ دیگر، عاشورا و مراسم عزاداری محرم را پاس نگه داشته است؛ اما مؤسس و بنیانگذار نیست؛ چون حادثۀ عاشورا یك حماسۀ تاریخی و جاری بر تاریخ است و همۀ ویژگیهای یك حماسه در آن نهفته است. شهید مطهری نیز در تبیین حماسه بودن این حادثه، از ویژگیهای آن شدت و صلابت و شجاعت و حمیت را برمیشمارد (مطهری، 1377، ج1، ص14). به اعتقاد او كاری حماسى است كه در آن بویى از غیرت، شجاعت و مردانگى بوده و روح را تحریك كند (همان، ص15). از ویژگیهای حماسه آن است كه رهبر و آفرینندة آن دارای روح حماسی باشد.
مطهری در پاسخ به این پرسش كه آیا شخصیت امام حسین(علیه السلام) یك شخصیت حماسی است یا خیر؟ (همان، ص17) به بررسی شخصیتهای حماسی كه اغلب در منظومههای حماسی از آنها یاد شده است، میپردازد و با مقایسه آنها به جنبۀ حماسی قیام ابیعبدالله(علیه السلام) نتیجه میگیرد كه اقدام امام حسین(علیه السلام) یك حماسه تمام عیار بود: «او یك شخصیت حماسی است، اما حماسۀ انسانیت و بشریت، نه حماسۀ قومیت. سخن، عمل و روح امام حسین(علیه السلام) هیجان و حماسه مافوق حماسههاست و علت شناخته نشدن ایشان نیز همین است.
شخصیت امام از نظر شدت حماسی بودن و علو و ارتفاع جنبۀ انسانی بینظیر است و ما این حماسه را نشناختهایم» (همان، ص18). طبق آنچه در تعریف حماسه ذكر گردید، مشخص شد كه این اصطلاح با واژههایی نظیر شجاعت، جنگاوری، صلابت و رجزخوانی معنا مییابد و این عناصر در قیام سیدالشهدا كاملاً آشكار است. بخشهای مهمی از این عنصر مهم حماسه را میتوان در بیان خود امام مشاهده كرد. یكی از بیانات امام همان جمله معروفشان است كه میفرمایند:
«الْمَوْتُ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الْعَارِوَ الْعَارُ أَوْلَى مِنْ دُخُولِ النَّارِ» (موسی المقرّم، 1394، ص345). در جنگاوری، دلاوری، صلابت و شجاعت حضرت كه یكی از اصلیترین مولفه و ویژگیهای حماسه است نیز میتوان این حماسهآفرینی را دید سیدبنطاووس(متوفای 664ق) به نقل از یكی از شاهدان ماجرای عاشورا مینویسد: «به خدا سوگند هیچ محاصرهشدهای را كه همۀ فرزندان و خاندان و یارانش كشته شده باشند، شجاعتر و دلیرتر از امام حسین(علیه السلام) ندیدم؛ درحالیكه سربازان ابنسعد به او حمله میكردند، چنان با شمشیر بر آنها هجوم میبرد كه همچون گوسفندانی كه گرگ به آنها حمله كرده باشد از مقابلش میگریختند. لشكریان ابنسعد با اینكه تعدادشان به سی هزار نفر میرسید؛ همین كه امام حسین(علیه السلام) به سوی آنها یورش میبرد، همانند ملخهایی كه به هوا برمیخیزند از برابر آن حضرت فرار میكردند و او دوباره به جایگاه و مركز خود بازمیگشت و میفرمود: «لاَحَول َوَلا قُوَّه إِلا َباِلله ِالعَلِیِّ» (سیدبنطاووس، 1414ق، ص75).
ابنابىالحدید معتزلی (متوفای 656ق) نیز در تبیین صلابت و شجاعت حضرت در روز عاشورا مینویسد: «روز طفّ گفتند: هیچ مغلوبی را شجاعتر از او ندیدم كه از برادران، خاندان و یارانش تنها مانده باشد، او مانند شیر خشمگین، سواره نظام را نابود مىكرد. گمان تو دربارة مردی كه از ستمپذیری و تسلیم شدن خودداری كرد، چیست؟ مردی كه خود، پسران، برادران و عموزادگانش با آنكه به آنان امان داده شد و سوگندهای استوار بر آنان خوردند كه در امان خواهند بود، چندان جنگیدند كه كشته شدند. او كسی است كه خودداری از تسلیم و زبونی را برای عرب، معمول كرد، چندان كه پس از او پسران زبیر، مهلّب و دیگران به او اقتدا كردند» (ابنابىالحدید، 1387ق، ج15، ص275ـ274).
ویژگی و جلوه مهم دیگری كه افزون بر رفتارهای حماسی در حماسه هست، سخنان و اشعار و گفتمان حماسی است كه در همۀ یاران امام این رویكرد موج میزند؛ ازجمله رجزهای عاشوراییان است كه مسئلۀ عنصر حماسه در عاشورا را كاملاً پر رنگ نشان میدهد. این رجزها به تعبیر شهید مطهری، اسلام را زنده كرد و موجب تزلزل پایههای حكومت امویان شد (مطهری، 1377، ص183). این شعارها و رجزها هم بیانكننده و معرّف شخصیت حضرت بود و هم معرّف فكر، احساس، ایده و نظر او بود (همان).
نمونههایی از این رجزخوانی امام و یارانش نشان میدهد كه چگونه فضای كربلا رنگ و بوی حماسی به خود گرفت. امام حسین(علیه السلام) در بخشی از رجزخوانی خود در خطاب به دشمنان میفرماید: (طبرسی، 1413، ج2، ص103):
أَنَا ابْنُ عَلِيِّ الطُّهْرِ مِنْ آلِ هَاشِمٍ
كَفَانِی بِهَذَا مَفْخَراً حِینَ أَفْخَرُ
وَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ أَكْرَمُ مَنْ مَضَى
وَ نَحْنُ سِرَاجُ اللَّهِ فِی الْخَلْقِ نَزْهَرُ
وَ فَاطِمُ أُمِّی مِنْ سُلَالَةِ أَحْمَدَ
وَ عَمِّی یُدْعَى ذَا الْجَنَاحَیْنِ جَعْفَرُ
وَ فِینَا كِتَابُ اللَّهِ أُنْزِلَ صَادِقاً
وَ فِینَا الْهُدَى وَ الْوَحْیُ بِالْخَیْرِ یُذْكَرُ
وَ نَحْنُ أَمَانُ اللَّهِ لِلنَّاسِ كُلِّهِمْ
نُسِرُّ بِهَذَا فِی الْأَنَامِ وَ نَجْهَرُ
وَ نَحْنُ وُلَاةُ الْحَوْضِ نَسْقِی وُلَاتَنَا
بِكَأْسِ رَسُولِ اللَّهِ مَا لَيْسَ يُنْكَرُ
وَ شِیعَتُنَا فِی النَّاسِ أَكْرَمُ شِیعَةٍ
وَ مُبْغِضُنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَخْسَر
رجزهای حماسیگونه یاران امام نیز در نوع خود مثال زدنی بود. جناب علیاكبر در مواجهه با دشمن اینگونه رجز میخواند: (سیدبنطاووس، 1367، ص573):
أَنَا عَلِیِّ بنِ حُسَینِ بن ِعَلی
نَحنُ وَ بیتُ الله أَولَی باِلنَّبیِّ
أَطعُنُكُم باِلرُّمحِ حَتَّی يَنثنَیِ
أضَربِكُمُ بالِسيَّف ِأحَمیِ عنَ أبیَ
ضَرب َغُلاَمٍ هَاشِمیِّ عَلَوِیّ
وَالله لاَیَحكُمُ فینِا ابنُ الدَّعِیَّ
رجزخوانیهای سایر یاران حضرت نظیر مسلم بن عوسجه، (طبری، [بیتا]، ج5، ص322)، سعدبنعبدالله، (همان) از همین ابعاد حماسی برخوردار است. در این رجزخوانیها به روشنی میتوان صلابت و حماسه را مشاهده كرد.
از این گذشته، به نوشته یكی از لغتشناسان و حماسهسرایان معاصر، هر حماسهای بر پایۀ ستیز میان دو ناساز شكل میگیرد. هرگاه دو ناساز در مقابل هم قرار گیرند حماسه آفریده میشود (كزازی، 1372، ص187ـ186). این دو ناساز در روز عاشورا شكل گرفت؛ حق در برابر باطل، خیر در برابر شر، راستی در برابر ناراستی، پاكی در برابر ناپاكی و پلیدی و دهها مصداق دیگر كه بر ناسازی این دو جریان حكایت دارد. این دو ناسازی را میتوان در این جمله حضرت اثبات كرد: «الَّا وَ انَّ هولاء قَدْ لَزِمُوا طاعة الشیطان وَ تركوا طاعة الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادِ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودِ وَ استاثروا بالفیء وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ و حرَمَّوُا حَلَالَ اللَّهِ وَ أَنَا أَحَقُّ مَنْ غیر» (ابومخنف، [بیتا]، ص86 ـ 85).
همین مسئله نشان میدهد كه حركت امام حسین(علیه السلام) از جنس یك حماسه بود؛ هم جنگاوری، دلاوری، صلابت و شجاعت در آن بود و هم اعمال پهلوانی و مردانگی. هم رجزخوانیهای قاطعانه و هم شكلگیری دو جریان ناساز در برابر هم. این حماسه اما از نوع حماسه دینی است و نه حادثهای عربی ـ طائفهای و نزاع بر سر قدرت! نباید این حماسه را تا سرحد یك دعوای قبیلهای و جناحی تنزل داد و حادثۀ كربلا جنگ بین قبیلۀ بنیهاشم و طالبیان از یكسو، و امویان از سوی دیگر تلقی شود.
یكی از داستانهایی كه برای زیر سوال بردن دینی و خدایی بودن حماسۀ حسینی ساخته شده است، داستان ارینب است. در بعضی از كتابهای تاریخی آمده است كه یزید عاشق بانوی شوهردار و عفیفی به نام ارینب دختر اسحاق و همسر عبداللهبنسلام شده و به دنبال ازدواج با او بود. معاویه برای عملی شدن خواستۀ یزید دست به كار شد و درصدد بر آمد تا با حیلهای حساب شده، این زن را از شوهر خود جدا و مقدمات عیش فرزند خود را فراهم كند. اما حسینبنعلی(علیه السلام) كه از قضیه با خبر شده بود، نقشۀ شوم معاویه را بر ملا كرد و با استفاده از قوانین اسلام، زن را به شوهرش بازگرداند و از دست درازی یزید به این زن جلوگیری كرد (ابنقتیبه، 1990، ص223 ـ 215). این داستان دستمایهای برای برخی افراد قرار گرفت تا واقعۀ عاشورا را روز تسویه حساب یزید و امام حسین(علیه السلام) بر سر ارینب قلمداد كنند (ر.ك: فخیم ابهرى، 1353، ص54 ـ 8 و خاوری خراسانى، [بیتا]، ص155). همین مسئله موجب شده است تا برخی از نویسندگان غربی با استناد به این داستان، تمام ماجرای كربلا را در ذیل همین داستان تبیین و تحلیل كنند (دالفك، 1994، ص326 ـ324).
این در حالی است كه این داستان بیش از هر چیز یك افسانه است و نه واقعیت. از یكسو باید دانست كه مؤلف كتاب«الامامة و السیاسة» در زمانی به دنیا آمد كه از واقعۀ كربلا كمتر از سیصد سال گذشته بود. پس او خود ناظر ماجرا نبوده است. از سویی ناقلان و راویان این ماجرا را نیز مشخص نكرده است تا بررسی شوند كه آیا معتبر هستند یا خیر؟ این مسئله غیر از آن است كه برخی انتساب این كتاب به ابنقتیبه را نیز در معرض تردید قرار دادهاند. (ر.ك: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۰، مقاله شماره ۳۹۱۸ الامامة و السیاسة). غیر از این نباید از نظر دور داشت كه در محتوای این داستان نیز تناقضهای فراوانی وجود دارد كه بیاعتباری آن را تقویت میكند.
به عنوان نمونه در این داستان از شخصی به نام ابودرداء سخن به میان آمده است كه بهعنوان واسطه میان معاویه و عبداللهبنسلام و ارینب از او نام برده شده است. این در حالی است كه بسیاری از مورخان سال مرگ او را ۳۹ یا ۳۸ هجری ذكر كردهاند (ابنعبدالبرّ، 1414ق، ج۳، ص1230ـ 1229 و ابنحجر عسقلانی، 1995م، ج۴، ص۶۲۲)؛ یعنی اینكه او در سال وقوع داستان وجود نداشته است. همچنین باید به ماجرای سه طلاقه كردن ارینب در یك مجلس توسط امام اشاره كرد. این در حالی است كه فقه شیعه بر مشروع نبودن سه طلاقه كردن در یك مجلس تأكید دارد.
یكی دیگر از مواردی كه برای زیر سوال بردن جنبۀ دینی و حماسی عاشورا به كار برده شده است، قبیلهای و سیاسی جلوه دادن این قیام است. البته نباید انكار كرد كه یك سوی ماجرا یعنی امویان به دنبال عقدهگشایی قبیلهای بودند؛ اما سوی دیگر یعنی حسینبنعلی نه بر اساس كینههای قبیلهای و رسیدن صرف به حكومت، بلكه برای نجات دین قیام كرد.
گرچه برخی مانند ابنخلدون مسئلۀ عصبیت و قبیلگی را در حركت امام حسین(علیه السلام) پیش كشیده و مدعی هستند كه امام بر اساس شوكت و نیرومندی خانوادگی دست به قیام زد، (ابنخلدون، 1363، ج1، ص416)، اما با توجه به بیانات خود امام به روشنی میتوان دریافت كه امام به دنبال خلق یك حماسۀ دینی بود و نه چیز دیگر. تاكید ایشان بر اجرای اصول چهارگانة امر به معروف، نهی از منكر، پیروی از سیرۀ پیامبر و علی(علیه السلام)، اصلاح امور مردم در نامۀ معروفشان به محمدبنحنفیه نگاشته شد (ابناعثم كوفی، 1406ق، ج5، ص24 ـ 23)، خود حكایت از هدف والای دینی حضرت دارد.
حضرت به روشنی، به كلام رسولخدا(صلی الله علیه وآله) كه بر لزوم مخالفت با سلطان جائر تاكید داشت، اشاره كرده و یزید را مصداق بارز این كلام دانسته و بر برتری خود تأكید مینماید (ابومخنف، [بیتا]، ص86 ـ 85). بیان مهم دیگر ایشان در راه كربلا كه دلالت بر دینی بودن قیام عاشورا دارد، از این قرار است: «أَلَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقِّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُنْتَهَى عَنْهُ ... فَإِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتُ إِلَّا سَعَادَةِ وَ لَا الْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرما» (همان، ص86). این جملات و بسیاری دیگر از جملات دیگر حضرت بهویژه برخی از اشعار حماسی ایشان ـ كه پیشتر به برخی از آنها اشاره شد ـ نشان میدهد كه امام در جریان عاشورا، برخلاف طرف مقابل، به دنبال عقدهگشایی و تعصبات قبیلهای نبوده بلكه درصدد نجات دین جدش از تهلكه بنیامیه و زدودن چهرۀ تابناك اسلام از زنگار اندیشههای انحرافی امویان بود.
تاریخچۀ برگزاری عزای حسینی
به تعبیر شهید مطهری، اولین مجلس عزای امام حسین(علیه السلام) توسط حضرت زینب آن هم در قتلگاه امام برپا شد (مطهری، 1377، ج1، ص409). این مجلس عزا بعد از عاشورا نیز به روشهای مختلف برپا شد بهویژه اینكه مردم مدینه پس از آگاهی از واقعۀ كربلا، آنچنان مراسم عزا و نوحه به راه انداختند كه تا آن زمان اینگونه گریه و زاری سابقه نداشت (مفید، [بیتا]، ص127). بشیربنحذلَمْ به امر امام سجاد(علیه السلام) به مدیحهسرایی و روضهخوانی برای امام حسین(علیه السلام) پرداخت و این كار او آنچنان تأثیری بر مردم مدینه گذاشت كه تمام زنان مدینه از خانه بىرون رفتند و مردان نیز سیاه پوشیده و به گرىه و زاری پرداختند (سیدبنطاووس، 1414، ص227). این مسئله موجب راه اندازی مجلس عزاداری حسینی در شهر پیامبر(صلی الله علیه وآله) شد.
همچنین نقل شده است كه پس از اعتراض هند همسر یزید، نسبت به آویخته شدن سر امام حسین(علیه السلام) بر در خانهشان، یزید اجازه داد تا زنان اهلبیت وارد خانه او شوند و هیچیك از زنان معاویه باقی نماند، مگر اینكه با گریه و نوحه به استقبال آنها آمدند و سه روز برای امام به عزاداری پرداختند (سبط ابنجوزی، 1426، ص265) .ائمۀ طاهرین(علیهم السلام) نیز در برپایی این مراسم، بهرغم تمام محدودیتهایی كه وجود داشت، اهتمام میورزیدند. گرچه به علت وجود خفقان اموی و عباسی، برگزاری این مراسم با دشواریهایی همراه بود؛ اما اهتمام این بزرگواران بر احیای سنت عزاداری برای سالار شهیدان، مثالزدنی بود.
امام سجاد(علیه السلام) كه شاهد فاجعۀ عاشورا بود، همواره خود در غم مظلومیت شهدای كربلا میگریست و تا پایان عمرش در مصیبت پدر شهیدش عزاداری میكرد و هرگاه نگاهش به آب و غذا میافتاد به یاد گرسنگی و تشنگی آن بزرگواران میافتاد و بسیار میگریست (ابنكثیر دمشقی، 1977م، ج9، ص107). امام صادق(علیه السلام) نیز در حق كمّیت شاعرین كه در رثای امام حسین(علیه السلام) به مدیحهسرایی پرداخته بود نیز دعا كرد. (ابنقولویه، 1356، باب 32، ص112). دِعْبِل خُزاعى، شاعر معروف اهلبیت(علیهم السلام) در روز عاشورا به امر امام رضا(علیه السلام) به شعرخوانی در رثای امام حسین(علیه السلام) پرداخته و این شعرخوانی را در مجلس عزایی كه در محضر امام بر گزار شده بود، اجرا كرد (همان) .
حضرت، بر پایی عزای حسینی و گریه بر مصائب ایشان را موجب محو گناهان میشمارد و بر اقامه آن تاكید میورزد. (ابنبابویه، 1362، مجلس 27، ص130ـ 129). بر پایی این مراسم سنت همۀ ائمۀ اطهار بود و حتی تضییقاتی نظیر ویرانی مشاهد و قبور شهدا در عهد (حكومت: 232 ـ 247ق) و تبدیل قتلگاه كربلاییان به مزرعه نیز موجب كاسته شدن از ابعاد این مراسم توسط ائمه و شیعیان نشد (ذهبى، 1413، ج17، ص19).
تاریخ عزاداری سیدالشهدا(علیه السلام) در ایران
كوشش ایرانیان در برپایی مراسم عزای حسینی نیز زبانزد خاص و عام بوده است. این مراسم از دیرباز در ایران برگزار میشد و برخلاف مدعای برخی كه معتقدند این مراسم از زمان حكومت صفویه (۹۰۷ ـ ۱۱۳۵ق) شكل گرفته است،[1] برپایی عزای حسینی به سالهای بسیار دورتر از دوران صفویه بر میگردد. با تشكیل حكومت علویان در طبرستان (۲۵۰ ـ ۳۱۶ق)، مراسم عاشورا به صورت پراكنده برگزار میشد؛ اما بیشك رسمی شدن مراسم عاشورا به عهد آلبویه (۳۲۰ ـ۴۴۰ق) و در سال 352ق بر میگردد كه دستههاى عزادارى، در این سال به راه افتادند. در این سال به دستور معزّالدوله دیلمی (متوفای 356ق) دكانها و اماكن كسب تعطیل شد و زن و مرد مویهكنان و بر سر و سینهزنان به خیابانها آمدند و برای امام حسین(علیه السلام) عزاداری كردند (ابنكثیر، 1977، ج11، ص243).
در عاشورای سال۳۵۳ نیز معزالدوله عزای عمومی اعلام كرد و از مردم نیز خواست تا جامۀ سیاه پوشیده و عزاداری كنند (ابنخلدون، 1363، ج۲، ص۳۵۸). اهتمام آل بویه به برپایی مراسم عزای حسینی به حدی بود كه حتی در سال ۳۹۸ كه روز عاشورا مصادف با عید مخصوص ایرانیان شده بود، مراسم عید به تأخیر افتاد تا اقامۀ عزای امام حسین(علیه السلام) به تعویق نیفتد (ابناثیر، 1407، ج۸، ص۳۲۶).
این رویه و برپایی این مراسم تا پایان حكومت آل بویه ادامه یافت و سلاطین این حكومت در اقامۀ مجلس حسینی كوشش فراوانی داشتند (ابنجوزى، 1412، ج۱۴، ص۳۶۱). در دورۀ سلجوقیان (۴۲۹ ـ۵۹۰ق) نیز این سنت اجرا میشد و سلاطین این حكومت نیز در بغداد و شهرهاى دیگر ایران این مراسم را به جا میآوردند. (ابناثیر، 1407، ج۱۷، ص۱۳۳). در دوران تیموریان (۷۷۱ ـ ۹۰۳ق) این مراسم از شكوه ویژهای برخوردار بود و همه ساله در خراسان و ماوراءالنهر مراسم روز عاشورا برگزار میشد (كاشفی سبزوارى، 1381، ج1، ص22).
تاریخ عزاداری امام حسین(علیه السلام) در عصر صفویه
همانگونهكه گفته شد، اقامۀ عزای حسینی به زمان ائمۀ طاهرین(علیهم السلام) برمیگردد و در ایران نیز حاكمان آلبویه به این امر اهتمام فراوانی میورزیدند. در دورۀ صفویه اما شكل و شمایل عزاداری تحول یافت. شیوههایی نظیر تعزیهخوانى، از همین دوره بود كه به مراسم عزای حسینی افزوده شد. به تعبیر یكی از سیاحان: «مراسم محرم، حمایت و تشویق دربار صفوی را جلب كرد. یادكرد شهادت امام حسین(علیه السلام) به صورت عملی میهنپرستانه درآمد. گزارشهای متعددی از اجتماعات یاد شده، كه اكثراً توسط فرستادگان سیاسی اروپا، مبلغان، بازرگانان و سیاحان به ثبت رسیده، از اشخاصی سخن مىگویند كه ملبس به جامههای رنگارنگ (بوده)، بهطور منظم پیادهروی مىكردند، یا سوار بر اسبها و شترها، آفرینندة وقایعی بودند كه به واقعه حزنانگیز كربلا ختم مىشد.
نبردهای ساختگی توسط صدها تن از عزاداران ملبس به جامههای همگون و مسلح به تیروكمان، شمشیر و سلاحهای دیگر بهطور آهسته بازی مىشد، سراسر نمایش با سوگ و نوا همراهی مىشد و تماشاگران كه در امتداد گذرگاهها صف مىكشیدند، بر سینه مىزدند و درحالىكه دستۀ عزا از كنارشان عبور میكرد، فریاد مىزدند: حسین، حسین، یا شاه شهیدان حسین.» (چلكووسكى، 1367، ص11 ـ10). سیاحانی كه در عصر صفویه به ایران آمده بودند، نیز از این تحول در عزاداری سخن گفتهاند.
«پیتر دلاواله» ایتالیایی در تشریح این مراسم از دستههای عزاداری، لباسها و بیرقهای سیاه، بازسازی صحنۀ عاشورا، روضهخوانی و بر سر و سینه زدن مردم سخن میگوید (دلاواله، 1370، ص125 ـ 123). «دن گارسیا»ی اسپانیایی نیز از گزارشهای خود از اصفهان و مراسم عاشورا سخن میگوید و ایام عزاداری محرم را «ایام مقدس» مینامد و از برپایی مجالس وعظ و عزاداری، منبر روحانیون و ایستادن آنان بر در مسجد برای دریافت هدیۀ شركتكنندگان، راه افتادن دستههای عزاداری به همراه طبل و سنج و... مطالبی را نقل میكند (فیگوئروا، 1363، ص313 ـ 307).
«آدام اولئاریوس» نیز از رسومی مانند مقتلخوانی، نوحهسرایی، تابوتكشی، نمایش اسبهایی كه بر پشت آنها تیروكمان و پرچم حمل میشد و.... سخن به میان میآورد (اولئاریوس، 1381، ص75 ـ73). سیاحان دیگری نظیر انگلبرت همفر (همفر، 1360، ص181 ـ 179) و جملی كارری (كارری، 1348، ص125) نیز در این مورد سخن گفتهاند.
همۀ این گزارشها نشان میدهد كه در دورۀ صفویه شكل خاصی از عزاداری وجود داشت. این نه بهمعنای شروع مجلس عزای حسینی از دوران حكومت صفویان، بلكه به مفهوم تحول در سبك عزاداری است؛ بهویژه اینكه در این دوره، مسئله «روضهخوانی» با تاثیرپذیری از كتاب «روضةالشهداء» ـ بهشت شهیدان ـ اثر حسین واعظ كاشفی سبزواری (متوفی ۹۱۰ق) رواج یافت و نوع جدیدی از این عزاداری یعنی تعزیهخوانی نیز ابداع شد كه تا پیش از این سابقه نداشت (نورى، [بیتا]، ص8).
در این میان نقش علما در اقامۀ عزای حسینی در عصر صفویه نیز چشمگیر بوده است. حاكمان صفویه كوشش فراوانی را برای احیا و اقامۀ عزای حسینی به كار گرفتند. این مسئله بهویژه از سوی شاه اسماعیل اول (حكومت۹۰۷ ـ۹۳۰ق) بنیانگذار سلسلۀ پادشاهی صفوی مورد اهتمام جدیتری قرار گرفت؛ گرچه برخی، این اقدام شاه اسماعیل را در جهت «تبلیغ و پیشبرد كارهای خود» و بهعبارتدیگر بهعنوان استفاده ابزاری از مذهب میدانند (چلكووسكى، 1367، ص164 ـ 163)؛ اما اگر این سخن پذیرفته نشود، این نكته را نمیتوان انكار كرد كه بنیانگذار سلسلۀ صفویه برای هویت یافتن در برابر جدیترین رقیب خود یعنی امپراتوری عثمانی، نیاز مبرمی به یك «ایدئولوژی پویایی» مانند تشیع داشت (سیوری، 1379، ص۲۸) تا بتواند فرقۀ صوفی صفوی را از دولت عثمانی جدا كند و به هویت ارضی و سیاسی جدیدی پیوند دهدكه تداوم حیات اجتماعی آنها در گرو ایجاد این هویت نوین بود (میراحمدی، 1363، ص۵۲). البته این، بهمعنای تنها عامل رسمی شدن مذهب شیعه در ایران توسط صفویه نیست؛ بلكه علاقۀ سلاطین صفویه به این مذهب نیز سهم بسزایی در این مسئله داشت.
به همین دلیل او دست نیاز به سمت علما دراز كرد و برای آگاهی از اصول و قوانین مذهب شیعه و احكام آن و تعلیم و آموزش عقاید مذهبی و اشاعۀ تعلیم و فقه و كلام شیعی، اولین دعوت را از علمای جبل عامل صورت داد تا به ایران مهاجرت كنند و حكومت جدید را یاری دهند (سیوری، 1389، ص29 و خوانسارى، 1391، ص361). بعد از مرگ شاه اسماعیل و شروع سلطنت شاه طهماسب (۹۱۹ ـ ۹۸۱ق)، این مسئله روند پرشتابی به خود گرفت و علمایی نظیر محقق كركی (متوفای 940ق)، شیخحسین حارثی (متوفای984ق) و برخی دیگر به ایران مهاجرت كردند (میراحمدی، 1363، ص54).
بعدها با اعطای القاب و منصبهایی مانند «شیخالاسلامى» به علما و فقهاىی نظیر محقق كركى، شیخبهائی (متوفای 1031ق) و سایر عالمان برجستۀ شیعی، پیوند بین سلاطین و علما وثیقتر شد؛ اما از آن سو باید توجه داشت كه قبول این مناصب از سوی علما، تنها به منظور نشر فرهنگ اصیل دینی و شیعی بود. البته نباید از نظر دور داشت كه صفویان تنها دولتى بودندكه سرسختانه از شیعه دفاع مىكردند به همین دلیل حفظ آنان بهعنوان یكی از دولتهای حامى تشیع ضرورى بود (مظفر، 1379، ص24).
یكی از مهمترین كارهای این علما در ایران، ترویج عزاداری حضرت سیدالشهدا بود. سلاطین صفویه نیز به روشنی دریافته بودند كه برای حاكم كردن مذهب تشیع در ایران، باید در مورد این مسئله اهتمام بیشتری بورزند. بزرگداشت عاشورا موجب همبستگی ملی و هویت بخشی به ایرانیان میشد و همین عامل میتوانست بهعنوان عاملی برای قدرتنمایی در برابر امپراتوری عثمانی سنی به شمار آید. به تعبیر ساموئل گرین: «ایرانیهای شیعه اوایل زمان صفویه، به واسطه ذوق جدید و تعصب ملی به هیجان درآمده، میدانی برای نمودن جمعیت مذهبی خود طالب بودند. این امر، در موقع تعزیه وقایع مهمۀ زندگی علی(علیه السلام) و اخلاف او میسر گردید» (گرین، 1363، ص۴۳۳).
همانگونهكه نقش علما در اقناع شاه اسماعیل برای اعلام رسمی شدن مذهب تشیع محوری بود (هدایت، [بیتا]، ج8، ص169). نقش آنان در ترویج مراسم عزاداری امام سوم شیعیان نیز محوری بود. علما، عاشورا را بهترین وسیله برای نشر و ترویج مكتب تشیع میدانستند و به ترویج آن همت میگماشتند. تشویق علما به برپایی مجلس عزای حسینی به اندازهای بود كه حتی یكی از آنان در دیدار با شاه اسماعیل به او توصیه میكند كه نه فقط ده روز بلكه در تمام سال برای شهدای كربلا عزاداری برقرار شود، زیرا «تعزیه آن حضرت تا دامن قیامت باقی است.» (شوشترى، 1380، ص153). این اما به معنای تایید همۀ شكلهای عزاداری در آن دوران نبود. علما یا بهخاطر مصلحت در راستای «تغلب مذهب حقۀ شیعه» در اینگونه موارد سكوت میكردند (ضیایی، 1381، ص18) و یا اینكه در موقع لزوم در برابر هر مسئلهای كه بدعت و تحریف عاشورا به شمار میآمد، میایستادند. بر همین اساس برخی از بدعتها در عزاداری مانند معركهگیری، ابومسلم نامهخوانی و تطبیق صفویه با آن، با اعتراض و مقابلۀ علما مواجه میشد (بابایی، 1390، ص170).
نتیجهگیری
قیام عاشورا یك حماسه است؛ زیرا تمام مؤلفهها و عناصر یك حماسه را به همراه دارد؛ هم صلابت دارد و هم شجاعت؛ هم جنگاوری و رجزخوانی دارد و هم دلاوری و ایستادگی. این عناصر در ذات عاشورا نهفته است و اینگونه نیست كه كسی آن را برای عاشورا بهوجود آورده باشد. سابقۀ تاریخی عزاداری امام حسینبنعلی(علیه السلام) به دوران ائمۀ طاهرین بر میگردد و این ادعا كه برگزاری عزاداری حسینی به زمان حكومت صفویه بر میگردد، ادعای درستی نیست.
حاكمان صفویه نقش تأسیسی در این ماجرا نداشتند. نهایت كوشش حكومت صفویه این بود كه به مراسم عزای امام حسین(علیه السلام) و ماه محرم رونق بیشتری ببخشند و سبكهای جدیدی مانند تعزیهخوانی، دستهروی و مانند آن را به این مراسم اضافه كردند.برهمیناساس باید گفت كه این مراسم و قیام، ریشه در تاریخ دارد و مولود تلاش سلاطین صفویه نیست. ائمۀ طاهرین و علمای اسلام نسبت به اقامه این معروف بزرگ الهی اهتمام ویژهای را مبذول میداشتند و سایر حكومتها اعم از شیعه و سنی نیز در برپایی این مراسم میكوشیدند؛ بنابراین باید گفت كه عاشورا یك حماسه است و ریشۀ تاریخی دارد.
پینوشتها:
[1] بهعنوان نمونه ر.ك: شریعتی، علی، تشیع علوی و تشیع صفوی، ص205 ـ206. او در این كتاب مینویسد: «صفویه شاهكار عجیبی كه كرد این بود كه شیعه خون و شهادت و قیام، یعنی تشیع عاشورا را نگه داشت و حسین(علیه السلام) را محور همۀ تبلیغاتش كرد و علی(علیه السلام) را مظهر همۀ نهضتش معرفی كرد. كاری كرد كه شدیدترین حالت تحریك و شور و حركتش را شیعه حفظ كند و هر سال یك ماه و دو ماه و حتی تمام سال را از عاشورا دم زند».
[2] میرزاعبدالله اصفهانی افندی، یكی از چهرههای علمی شاخص سه دهۀ پایانی دولت صفویه است. وی به جهت دانشپژوهی و سفرهای فراوان در جستجوی كتاب، همراهی با علامۀ مجلسی در تدوین بحارالأنوار و همچنین تألیف كتاب با ارزش «ریاض العلماء و حیاض الفضلاء» شهرت یافته است.
[3] «مرگ بهتر از زندگی با ننگ است و ننگ بهتر از جهنم رفتن. به خداوند سوگند كه ننگ و آتشِ جهنم پناهگاه من نخواهد بود».
[4] «من پسر علی طاهر، از آل هاشم هستم. اگر بخواهم فخر كنم همین افتخار برای من كافی است و جدّ من رسولالله ارجمندترین پیامبران است و ما مشعل فروزان الهی برای هدایت خلق هستیم و مادرم فاطمۀ زهرا از سلالۀ پیامبر است و عمویم «جعفر طیار»، صاحب دو بال نامیده شده است. در خاندان ما كتاب الهی نازل شده است كه صادق است و در خاندان ما هداىت و وحی الهی به نیكی یاد مىشود و ما امان الهی برای همۀ مردم در آشكار و پنهان هستیم و ما صاحب حوض كوثریم و دوستداران خود را با پیالۀ رسولالله سیراب مىكنیم و در این كار هیچ انكاری وجود ندارد. پیروان ما در بین مردم بهترین پیروان هستند و [دشمنان] مبغض ما در روز قیامت زیانكاران خواهند بود».
[5] «من علی، پسر حسینبنعلی هستم، به خانة خدا كعبه سوگند كه ما و خانة خدا به پیغمبر سزاوارتر هستیم. آنقدر با نیزه بر شما خواهم زد كه نیزه خم شود. با ضربات شمشیر كه بر شما خواهم زد و از پدرم حمایت میكنم. ضربتی بر شما خواهم زد كه از جوانان هاشمی علوی زیبنده است. به خدا كه فرزند نابكار در میان ما حكم نخواهد راند».
[6] ابنقتیبه متولد 312ق است.
فهرست منابع
۱. ابنابى الحدید، عزالدین عبدالحمیدبنهبةالله مدائنى، شرح نهجالبلاغه، تحقیق: ابوالفضل ابراهیم، بیروت: داراحیاء الكتب العربیه، 1387ق.
۲. ابناثیر، عزالدین ابى الحسن، الكامل فی التاریخ، بیروت: دارالكتب العلمیة، ۱۴۰۷ق.
۳. ابناعثم كوفی، محمدبنعلی، الفتوح، بیروت: دارالكتب العلمیة، 1406ق.
۴. ابنجوزى، أبوالفرج عبدالرحمنبنعلىبنمحمد، المنتظم فى تاریخ الأمم والملوك، بیروت: دارالكتب العلمیة، ۱۴۱۲ق.
۵. ابنبابویه (شیخ صدوق)، محمدبنعلى، امالى، ترجمۀ محمدباقر كمرهاى، تهران: كتابخانه اسلامى، 1362.
۶. ابنحجر عسقلانی، احمدبنعلی، الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت: دارالكتب العلمیة، 1995م.
۷. ابنخلدون، عبدالرحمنبنمحمد، العبر، ترجمۀ عبدالمحمد آیتی، تهران: مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگى، ۱۳۶۳.
۸. ابنعبدالبر، أبوعمر یوسفبنعبدالله، الاستیعاب، بیروت: دارالجیل، ۱۴۱۴ق.
۹. ابنقتیبه دینوری، ابومحمد عبداللهبنمسلم، الامامة و السیاسة، تحقیق: علی شیری، بیروت: دارالاضواء، 1990م.
۱۰. ابنقولویه، جعفربنمحمد، كامل الزیارات، نجف: مطبعة المرتضویه، 1356ق.
۱۱. ابنكثیر دمشقی، ابىالفداء (اسماعیل)، البدایة و النهایة، بیروت: مكتبة المعارف، 1977م.
۱۲. ابومخنف، لوطبنیحیی، مقتل الحسین، تحقیق: حسن غفاری، قم: مطبعه العلمیه، [بیتا].
۱۳. اولئاریوس، آدام، سفرنامه، ترجمۀ احمد بهپور، تهران: ابتكار، 1363.
۱۴. بابایی، سوسن و دیگران، غلامان خاصه، تهران: مركز، 1390.
۱۵. جوهرى، اسماعیلبنحماد، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة، تحقیق احمد عبدالغفورعطار، بیروت: دارالعلم للملاىین، 1407ق.
۱۶. چلكووسكى، پتر، تعزیه هنر بومی پیشرو اىران، ترجمۀ داوود حاتمی، تهران: علمی و فرهنگى، 1367.
۱۷. خاوری خراسانى، عبدالرسول، ارینب زیبای عرب، تهران: مؤسسۀ مطبوعاتي حسینى، [بىتا].
۱۸. خوارزمی، موفقبناحمدبنمحمد، مقتل الحسین، تحقیق: شیخ محمد سماوی، قم: دارانوار الهدی، 1418ق.
۱۹. خوانسارى، میرزامحمدباقر، روضات الجنان فی احوال العلماء، قم: مكتب اسماعیلیان، 1391ق.
۲۰. دالفك، آله، پژوهشی در زندگی على: نماد شیعهگرى، چاپدوم، [بیجا]، [بینا]، 1994م.
۲۱. دلاواله، پیترو، سفرنامه، ترجمۀ شعاعالدین شفا، تهران: علمی وفرهنگی، 1370.
۲۲. دهخدا، علىاكبر، لغتنامة دهخدا، تهران: دانشگاه تهران، 1372.
۲۳. ذهبى، محمدبناحمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، چاپدوم، بیروت: دارالكتاب العربى، 1413ق.
۲۴. رزمجو، حسین، انسان آرمانی و كامل، تهران: امیركبیر، 1368.
۲۵. سبط ابنجوزی، یوسف، تذكرة الخواص، تحقیق: حسین تقیزاده، قم: المجمع العالمی لاهلالبیت، 1426ق.
۲۶. سیدبنطاووس، علیبنموسی، اقبال الاعمال، تهران: دارالكتب الاسلامىه، 1367.
۲۷. سیدبنطاووس، علیبنموسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، تحقیق: فارس حسون، [بیجا]: دارالاسوه، 1414ق.
۲۸. سیوری، راجر، ایران عصرصفوی، ترجمۀ كامبیز عزیزی، چاپهشتم، تهران: نشرمركز، 1379.
۲۹. شریعتی، علی، تشیع علوی و تشیع صفوی، تهران: كتابخانه دانشجویی دانشكده ادبیات وعلوم انسانی، 1352.
۳۰. شمیسا، سیروس، انواع ادبی، چاپدهم، تهران: فردوس، 1373.
۳۱. شوشترى، جعفر، الخصائص الحسینیه (ویژگیهاى امام حسین)، ترجمۀ علی كرمی، قم: حاذق، 1380ق.
۳۲. شهیدی، سیدجعفر، قیام حسین(علىه السلام)، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1385.
۳۳. صفا، ذبیحالله، حماسهسرایی در ایران، چاپسوم، تهران: فردوس، 1383.
۳۴. ضیایی، سیدعبدالحمید، نگرشی انتقادی تاریخی به ادبیات عاشورا، تهران: نقد و فرهنگ، 1381.
۳۵. طبرسی، احمدبنعلی، الاحتجاج، تهران: دارالاسوه، 1413ق.
۳۶. طبری، محمدبنجریر، تاریخ الامم و الملوك، بیروت: روائع التراث العربی، [بیتا].
۳۷. طریحی، فخرالدین، مجمعالبحرین، چاپسوم، تهران: مرتضوى، 1375.
۳۸. فخیم ابهرى، ابوالمعالم، ارینب زیباروی عرب، [بىجا]، [بىنا]، 1353.
۳۹. فراهیدی، خلیلبناحمد، العین، چاپدوم، قم: هجرت، 1409ق.
۴۰. فیگوئروا، دن گارسیا داسیلوا، سفرنامه، ترجمۀ غلامرضا سمیعی، تهران: نو، 1363.
۴۱. كارری، جملی، سفرنامه، ترجمۀ عباس نخجوانی و عبدالعلی كارنگ، تبریز: اداره كل فرهنگ و هنر آذربایجان شرقی، 1348.
۴۲. كزازی، میرجلالالدین، رویا، حماسه، اسطوره، تهران: مركز، 1372.
۴۳. كاشفی سبزوارى، كمال الدین حسین، روضةالشهداء، تحقیق: عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، چاپدوم، قم: نوید اسلام، 1381.
۴۴. گرین، ساموئل، ایران و ایرانیان، به اهتمام رحیم رضازاده ملك، تهران: آفتاب، ۱۳۶۳.
۴۵. مختارى، محمد، حماسه در رمز و راز ملى، تهران: توس، 1379.
۴۶. مركز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران: مركز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۷۶.
۴۷. مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، چاپسیام، تهران: صدرا، 1377.
۴۸. مظفر، محمدحسین، تاریخ شیعه، ترجمۀ محمدباقر محبی، تهران: فرهنگ اسلامی، 1379.
۴۹. معلوف، لویس، المنجد فی اللغه، تهران: اسلام، 1380.
۵۰. معین، محمد، فرهنگ فارسی، چاپنهم، تهران: امیركبیر، 1375.
۵۱. مفید، محمدبنمحمد، الارشاد، ترجمۀ سیدهاشم رسولی محلاتی، علمیه اسلامیه، [بیتا].
۵۲. موسی المقرّم، عبدالرزاق، مقتل الحسین، چاپپنجم، قم: مكتبة بصیرتى، 1394ق.
۵۳. میراحمدی، مریم، دین و مذهب در عصر صفوی، تهران: امیركبیر، ۱۳۶۳.
۵۴. نورى، حسینبنمحمدتقى، لؤلؤ و مرجان، تهران: كانون عابدى، [بیتا].
۵۵. هدایت، رضاقلیخان، تاریخ روضة الصفا ناصرى، تهران: امیركبیر، [بیتا].
۵۶. همفر، انگلبرت، سفرنامه، ترجمۀ كیكاووس جهانداری، تهران: خوارزمی، 1360.
منبع: فصلنامه علمي تخصصي پاسخ، شماره 6، تابستان 1396